وقتی نوجوان بودم، یکی از دوستانم بمن کتابی داد از مرحوم مصطفی چمران. کتابی نازک و جمع و جور بود. اگر درست یادم باشد نامش چیزی شبیه "انسان و خدا" بود. در صفحهای از این کتاب، نویسنده منحنییی رسم کرده بود همراه با دو محور ایکس و ایگرگ، و بحث بر این میکرد که قصهء جبر و اختیار مانند این منحنی است، ایکس نشاندهندهء درجهء جبر و ایگرگ نشاندهندهء درجهء اختیار است و غیره.
دکتر چمران دارای مدرک دکتری فیزیک پلاسما و الکترونیک از دانشگاه برکلی آمریکا بود و چنانکه زندگینامهاش نشان میداد فردی علاقمند به فیزیک و ریاضیات.
آن موقع که کتاب را میخواندم برایم جالب بود که اینطور ارتباطی بین عقاید دینی و فلسفیاش با ریاضیات میخواهد ببیند. و اینکه در حقیقت وی سعی داشت از روابط ریاضی، تفسیر و تعبیری معناگرایانه ارائه دهد.
در جلسهء صد و نوزدهم شرح مثنوی، فیلم "دربارهء الی" را دوستان آوردند و دربارهاش از دیدگاه خودشناسی به صحبت نشستیم. دوستی در جلسه میگفت موافق این نیست که این فیلم تم خوشناسی دارد و بلکه هیچ ارتباطی با بحث خودشناسی و spirituality ندارد. یادم به حکایتی از مثنوی افتاد که میگوید وقتی زلیخا عاشق یوسف شده بود، نام همه چیز را یوسف گذاشته بود:
آن زلیخا از سپندان تا به عود نام جمله چیز یوسف کرده بود!
از هر چیزی صحبت میکرد، منظورش موضوعی در ارتباط با یوسف بود. مثلاً وقتی میگفت "ماه در آسمان پیدا شده"، منظورش این بود که یوسف را دیدهام و غیره. مثالهای زیادی مولانا در این حکایت آورده که همه نشاندهندهء اینست که زلیخا در هر امری و پدیدهای حضور یوسف را میبیند و یا دوست دارد ببیند.
کسانیکه در خط خودشناسی میافتند و چشمی و نگاهی به آنچه در درونشان در جریان است، باز میکنند، بطور ناخودآگاه تأویلکنندههایی میشوند که هر پدیده و اتفاق دور و برشان را به موضوعی مرتبط با خودشناسی مرتبط می سازند. تمامی داستانهای آثار سمبلیک شامل این قضیه میشوند. چه بوجودآورندهء آن اثر، نیتی برای ارتباط اثرش با بحث خودشناسی داشته باشد و چه نداشته باشد، دست و ذهن فرد برای تأویل باز و بلکه مشتاق است.
و این جریان شامل تنها آثار هنری و ادبی نمیشود، هر خاطره، اتفاق، جوک، رفتار(حتی رفتار حیوانات و گیاهان) و بطور کلی هرچه فرد میبیند و میشنود و حس میکند، از این تأویل نمیتوانند بگریزند.
حکایت زلیخا را میتوانید از اینجا بخوانید و بشنوید.
۱۰ نظر:
کتاب مذکور را در نت پیدا کردم و یک کپی بریتان ایمیل کردم
تشکر.
باسلام واحترام
خسته نباشیدخیلی قشنگ بود کیف کردم
خدا را سپاس که سلولهای خاکستری مغز این ارگانیسم دوستانی برای خود پیدا کرداما همچنان می نالند:"ما که اصلا منظور بدی نداشتیم چرا آنگونه تعبیر شد"ارگانیسم پاسخ داد:"از الفاظ بترسیدو بی پروا بر زبان نیاوریدکه همیشه نیات قلبی را بدرستی بیان نمی کنندآنگاه است که آب زفته را نمیتوان به جوی باز گرداند
سلام
شاید من هم قبل از اینکه توضیحات دوستمان درباره ی فیلم را بشنوم تقریبا همین طور فکر میکردم ومشتاقانه منتظر بودم تا ببینم آن آقا چه دریافت خودشناسی گونه ای از فیلم ارائه خواهند داد . اما بعد از شنیدن توضیحات ایشان دیدم چقدر خوب مطلب را بیان کردند و چقدر ربط داشت با مبحث خودشناسی اما عجیب است که دوست دیگرمان حتی بعد از شنیدن توضیحات هم باز بر این اعتقاد بودند فیلم تم خودشناسی ندارد
سلام
بگی نگی چند سالی را در امتحان نمودن انواع مکاتب و روش ها از نقاشی و موسیقی و فلسفه و یوگا و .... گذرندایم و حتی در برخی چیزها مثل خود شناسی روش ها وسبک های مختلف را جستیم تا شاید این من گمشده را بیابیم تا یکی از دوستان از ما خواست تا برایش یک سری فایل را با اینترنت پر سرعتمان دانلود کنیم ! از قضا یکی دوتا را گوش کردیم دیدیم ای دل غافل این یکی میگوید کشک چی ؟ کوشک کی ؟ اصلا مشکلات از همین من است ،هیچ معطل ننموده این من را از میان بردارید که چنین میشود و چنان ! حالا هم بر در این مسجد مهمان کش نشسته ایم و شش و بش میکنیم برویم تو یا نه ! به هر حال اگر رفتیم و بچه مان یتیم شد خونمان گردن یا بهتر بگویم پای همین آقای پانویس است
این را گفتم که بگویم در این تجربه اندک دیدیم که هر گروهی دور هم جمع میشوند و همچین می خواهند همه چیز را از منظر همان مکتب خودشان تفسیر کنند که قندان و اسپند دان و زمین و زمان را یک جور میبنند که با خودشان سازگار است و از این غرق نشئه میشوند اما کم کم همه چیز رنگ می بازد و باز هم این نشئه به خماری و بد حالی تبدیل میشود خلاصه در این مدت اگر چیزی نفهمیده باشیم یا نگرفته باشیم این را فهمیدیم که بابا در هیچ چیزی غرق نشویم و همه چیز می تواند هم عاشقانه و عارفانه باشد هم مادی و دنیایی هم هنری و فلسفی یعنی بگی نگی منم که به هر چیزی اعتبار میدهم و یا شاید هرچیز دارای وجوه مختلفی است که من بخشی از آن را درک میکنم و بدا به حال زمانی که بنده جو زده شده باشم حالا یک فیلم را چنان فلسفی میکنم که خود نویسنده و کارگردان هم انگشت به دهن می مانند یا اصلا از بیخ منکر یکی از وجوهش میشوم خلاصه فکر میکنم " ما اگر در هیچ چیزی متخصص نباشیم در جو گیر شدن فوق تخصص داریم "
سلام
چه مطلب جالبی درباره"ی" «درباره"ی" الی» نوشتی! واقعا لذت بردم.
مطلبت بسیار زیبا "می باشد"
دوست عزیزی با ایمیل نظرش را دربارهء فیلم مذکور برایم فرستاده است. از ایشان اجازه گرفتم متنشان را در اینجا بیاورم و پذیرفتند.
بدون هیچ تغییری متن ایشان از این قرار است:
----
سلام
فیلم راجع به الی را دیدم بسیار خوشم آمد خیلی ممنون برای توصیه فیلم
برداشت من این است که فیلمی است در باره انسانها ، رابطه ما انسان ها با هم
که همه جا ی دنیا پیچیده است؛ ولی در ایران پیچیدگی شکل خاصی دارد
تیترفیلم جالب است در باره الی
الی ، ان کس که با حضور و غیب شدن خود بین یک گروه از دوستان امکان توجه
و تامل کردن و دیدن بی پرده به رابطه انها با خود و همدیگر را میدهد.
چگونگی مرگ الی گویی نکته مهم فیلم نیست وکارگردان به خصوص زیاد اهمیت نداده
(برخورد تکنیکی ، بدون احساس،و با عجله پلیس دریا برای پایان دادن به دنبال گشتن جسد الی)
در الی انسانی دیدم که به دنبال به هم گذاشتن جرات و قدرت برای بیرون آمدن از یک بحران رابطه ی بود.
الی به ظاهر تنها کسی بوده که به درون خودش و رابطه اش با نامزد نگاهی کرده،
متوجه شده که دیگردلیلی برای ادامه نامزدی نمیبیند و به دنباله فکر این است که
چه طوررابطه با او که برایش یک لابیرینت /یک مسله شده به چه صورت حل کند با در نظر گرفتن
خواست خانواده ونا سلامتی مادر
در پرانتزاضافه کنم که در اخر فیلم با شنیدن حرفهای نامزدش به الی حق دادم
دلیلی برای ازدواج با این انسان را نمیددم.
به نظر من فیلم به شکلی نوع رابطه بزرگان با بچه ها را زیرذره بین میبرد مثلا
دیدن یک صحنه بچه ها در کناره آب بدون نظارت مستقیم بزرگان حتا بعد از تراژدی،
دیدن صحنه پدران در حال والیبال بازی کردن و متوجه ناله و درخواست کمک بچه ها نشدن
رفتار و سخنان بزرگان که میتونه ایجاد احساس گناه کنه در پسر بچه به خاطره غرق شدن elli
و با توجه به
صحنه آماده کردن بچه ها قبل از رسیدن نامزد الی ( تشویق کردن بچه ها به جواب های پوچ و خالی
مثل من نمیدونم و یا هیچ نگفتن به سوال های احتمالی نامزد)
و به خصوص صحنه ای که احمد تعلیم داد پسر بچه را به شک و تردید داشتن
در فهم و برداشت احساسات خود مقصودم همان صحنه
که پسر بچه ( آرش ) به احمد میگه "الی اومده بود اینجا عاشق تو بشه من خودم فهمیدم"
ولی احمد بهش میگه اشتباه فهمیده / و انکار میکنه
بعد تنبیه آرش به خاطره با اشاره سر جواب دادن به پدرش
گرچه او اعتراض میکند که شب قبل توضیح داده
ادامه ...
ادامه ...
اینها همه پیام های ضد و نقیص بزرگان به کودکان به نظره من زیر بنا چه طور ایجاد کردن
تردید در شناخت، درک و نزدیکی با احساسات خود انسان است ،
به شکلی آغازی از دور شدن از اصالت و عشق درونی است،
به شکلی شروع رشد کردن و تبدیل شدن به موجودی غریبه در تن خود است
به شکلی تولد کونفلیکت های بعدی که آنچه با چشم دل و احساسهای خود میبیند اهمیت ندارند
آنچه که دیگران انتظار دارند ببیند ارزش دارد
فیلم زیر سوال میبرد رابطه همسران با هم را .
دیده نمیشود در رابطه بین پیمان و همسرش( پدر و مادر آرش) و امیر و سپیده
ان اتحاد زوجی و نزدیکی روحی که انتظارمیرود زن و شوهر بین هم داشته باشند،
این انتظار یا به خاطره باز تاب فکری من از ازدواج بوده است یا به خاطره وعده های خیالی
که با دیدن قسمت اول فیلم به من داده بود.
وقتی سپیده کاملا داغون بود از همسر خود مهر،درک و کمک روحی نمیبیند.
این سوال پیش میاید که این نسل جوان سالم و تحصیل کرده ظاهران بدون اشکالات مالی
ازدواج کرده اند خوشی تقسیم کرداند و بچه ساخته اند ولی ازنظر فکری و عاطفی از هم فاصله دارند
آیا همفکری همدردی، نزدیکی جان و روح ا صلا بین آنها نبوده یا درطول با هم زیستی تمام شده?
در فیلم رابطه انسانی غم آوری دیده میشود مقصودم در ان صحنه که
امیر با سپیده صحبت میکند و اوبرای قانع کردن همسر خود برای
چه جور رو به رو شدن و جواب دادن با نامزد الی، حرفها ی میزند که میبینی
چه قدر دنیای فکری این زوج از هم دور است و تحت اثرگفته شوهرش
سپیده تصمیم میگیرد و به نظره من با جوابی که به نامزد الی میدهد به الی "خیانت" می کند.
و تمام میکنم با رابطه بین احمد و با پارتنر آلمانی خود با جوابی که احمد به سوال الی داد
در مورد چرای تمام شدن رابطه قبلی خود برداشت من این است که
گویی احمد نوع کیفیت و چرای جدا شدن رابطه قبلی را زیر سوال نبرده. تحلیل نکرده
مثل اینکه حتا از اندیشه به این موضوع هراس دارد،با خنده و شوخی گفته
همسر قبلی را بیان میکند ان هم به زبان آلمانی، گویی برای حس نکردن به سنگینی حرف او
بجای تنها ماند ن و تامل کردن دربهترین فرصت و مکان (مقصودم محیط اصیل و بچگی خود)
به جستجوی کس دیگری میرود.
با یادی به یکی از زیبا ترین صحنه های فیلم که به نظر من باد بادک بازی الی با بچه ها است
ازتون خدا حافظی میکنم.
سالم و شا د باشید
----
امشب فیلم الی را دیدم، قشنگ بود، ولی بنظرمن این فیلم معنوی ای نبود. یک مشت انسانهای هویت فکری بودند، که وقتی هیچ مشکلی نبود همه شاد و خوشحال و بقول معروف الکی خوش بودند، و انگار می خواستنداز ترس تنها بودن چند روزی را با چرندیات خوشحالی کذایی کنند، انگار جفت ها با هم هیچ نزدیکی ای نداشتند تصمیم می گیرند با تعداد بیشتری دور هم باشند تا بوی نای گرفته هویت فکری شان را کرخت کنند. با وجود اینکه سپیده بنظر خیلی خودش را مسوول جلوه می داد ولی در آخر انجایی که براستی بایستی صداقت را رعایت می کرد به دوستش الی خیانت می کند و حقیقت را نمی گوید. انسانهای هویت فکر ی چه براحتی بهم می ریزند و چگونه جفت ها تشنه خون هم میشوند و دست و فریاد برهم بلند می کنند. الی هم کمی از اینها فاصله می گرفت و مرتب تکرارمی کرد که بایستی بروم. وقتی آدمی هیچ چاره ای ندارد که انجام دهد بهترین کار می تواند پذیرش باشد تا بتواند اینگونه راههای دیگری را برای خودش باز کند نه اینکه اینقدر ضعیف باشد تا به همه چیز با یک واکنش منفی پایان بدهد، و یا اگر واقعا احساس قدرت میکند انگونه که می اندیشد عمل مثبتی انجام دهد. از طرفی اینقدر جیغ و دعوا در این فیلم دیدم و انسانهای پریشانی که هیچ کنترلی بر اعصاب و روان خود نداشتند، در پایان فیلم بیننده فکر می کند از یک دعوا برگشته و باید زمانی را استراحت کند. نمی دانم چرا در بیشتر فیلم های ایرانی اینقدر جیغ و فریاد زدن هست.
جالب بود.
این نقد را هم بخوانید:
http://rezakazemi.com/wp/?p=621
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.