نمیدانم آیا این ضربالمثل را که میگویند "دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را؟" شنیدهای یا نه. دو سه هفته پیش با عزیزی رفتیم به جشن میلاد پیامبر اسلام که از طرف جامعهء عرب در سیدنی استرالیا برگزار میشد. استرالیا کشوری بسیار چندفرهنگیست و شما وقتی در شهری مثل سیدنی زندگی میکنید، گویی در حال زندگی با مردم بسیاری از مناطق جهان هستید، فرهنگها، دینها و آداب و رسوم بسیار متنوع - و ایضاً غذاها! دولت استرالیا هم برای هر جامعهای بودجهای اختصاص میدهد و به افراد برگزارکننده میدهد تا برای مراسم فرهنگیشان خرج کنند.
بله، داشتم عرض میکردم که چندی پیش رفتیم به مراسم میلاد پیامبر اسلام که عربها برگزار میکردند. سالن بزرگی گرفته بودند، جمعیت زیادی سالن را پر کرده بود و از کشورهای متفاوتی مثل عربستان، عراق، لبنان، سوریه، مالزی، پاکستان، افغانستان و اتیوپی گروههایی برای اجرای برنامهء موسیقی مثلاً زنده آورده بودند. البته موسیقیشان زندهء زنده نبود، آدمهایی که روی صحنه میآمدند زنده بودند اما موسیقی پخش میشد و – بقول اهل فن – آنها فقط لب میزدند و وانمود به اجرای زنده میکردند.
قرآن خوانده شد. مفتی اعظم مسلمانان استرالیا، که گفتند شیخی صاحبنام است، سخنرانی کرد. از طرف مجری برنامه، دائماً با صدای بسیار بلند، شعائر اسلامی مانند لا اله الا الله، محمد رسول الله و اذکار دیگر خوانده میشد و از حضار هم همراهی در خواندن، درخواست میگردید. شعرهای بسیار در مدح پیامبر خوانده شد. موسیقی معروف با شعر "طلع البدر علینا من ثنیات الوداع" توسط تمامی گروههای شرکتکننده از کشورها، خوانده شد. و خلاصه اینکه بقدری "لا اله الا الله، محمد رسول الله" را خواندند، که من آن شب موقع خواب، مثل کسی که سوار قطار شده باشد و بعد از پیاده شدن هنوز در چهارستون بدنش لرزشهای قطار باشد، تا خود صبح تمام ذرات بدنم شهادتین را تکرار میکردند و بگمانم تا قیامت دیگر نیازی به ادای آن نداشته باشم!
آخر برنامه که شد، یک قوطی قرعهکشی، از این قوطیهایی که برگههای اسم را در آن میریزند و بعد میچرخانند و یکی در میآورند، به صحنه آوردند و گفتند حالا میخواهیم جایزه بدهیم. چند نفر را اعلام کردند که به هر کدام صد دلار، و چند نفر بعدی هر کدام دویست، نفرات بعد سیصد دلار و همینطور تا پانصد دلار به هر کدام دادند. همانطور که قبلاً عرض شد، این پولها را دولت استرالیا میدهد به مدیران برگزارکنندهء این جشن که خرج کنند.
سرتان را درد نیاورم، نوبت رسید به "جایزهء بزرگ شب میلاد پیامبر" که یک اتومبیل شیک بود. اعلام کردند خانم فلانی برنده است. ایشان به صحنه رفته و ماشین را تحویل گرفتند و خوشحالی بسیاری هم ابراز فرمودند.
گذشت تا چند روز بعد از این جشن، کاشف بعمل آمد که آن خانم، همسر یکی از مدیران برگزارکنندهء مراسم است و تمامی افرادی که در "قرعهکشی"، برندهء دلارها شده بودند نیز از قبل نامشان در برگهء مجری نوشته شده بوده و خلاصه اینکه مراسم قرعهکشیشان هم مانند موسیقیهایشان، آدمهایش زنده بودند اما اسامی قبلاً پخش شده بوده است!
وقتی این موضوع را شنیدم، یاد اقرار به ایمان بخدا و پیامبری رسولش افتادم که با آن صداهای مهیب بلندگوهای سالن در گوش و جسمم طنین میافکند و اقرارهایم به مسلمانی تا صبح آن شب. و درمانده بودم که قسم حضرت عباس را قبول کنم، یا دم خروس را!
بله، داشتم عرض میکردم که چندی پیش رفتیم به مراسم میلاد پیامبر اسلام که عربها برگزار میکردند. سالن بزرگی گرفته بودند، جمعیت زیادی سالن را پر کرده بود و از کشورهای متفاوتی مثل عربستان، عراق، لبنان، سوریه، مالزی، پاکستان، افغانستان و اتیوپی گروههایی برای اجرای برنامهء موسیقی مثلاً زنده آورده بودند. البته موسیقیشان زندهء زنده نبود، آدمهایی که روی صحنه میآمدند زنده بودند اما موسیقی پخش میشد و – بقول اهل فن – آنها فقط لب میزدند و وانمود به اجرای زنده میکردند.
قرآن خوانده شد. مفتی اعظم مسلمانان استرالیا، که گفتند شیخی صاحبنام است، سخنرانی کرد. از طرف مجری برنامه، دائماً با صدای بسیار بلند، شعائر اسلامی مانند لا اله الا الله، محمد رسول الله و اذکار دیگر خوانده میشد و از حضار هم همراهی در خواندن، درخواست میگردید. شعرهای بسیار در مدح پیامبر خوانده شد. موسیقی معروف با شعر "طلع البدر علینا من ثنیات الوداع" توسط تمامی گروههای شرکتکننده از کشورها، خوانده شد. و خلاصه اینکه بقدری "لا اله الا الله، محمد رسول الله" را خواندند، که من آن شب موقع خواب، مثل کسی که سوار قطار شده باشد و بعد از پیاده شدن هنوز در چهارستون بدنش لرزشهای قطار باشد، تا خود صبح تمام ذرات بدنم شهادتین را تکرار میکردند و بگمانم تا قیامت دیگر نیازی به ادای آن نداشته باشم!
آخر برنامه که شد، یک قوطی قرعهکشی، از این قوطیهایی که برگههای اسم را در آن میریزند و بعد میچرخانند و یکی در میآورند، به صحنه آوردند و گفتند حالا میخواهیم جایزه بدهیم. چند نفر را اعلام کردند که به هر کدام صد دلار، و چند نفر بعدی هر کدام دویست، نفرات بعد سیصد دلار و همینطور تا پانصد دلار به هر کدام دادند. همانطور که قبلاً عرض شد، این پولها را دولت استرالیا میدهد به مدیران برگزارکنندهء این جشن که خرج کنند.
سرتان را درد نیاورم، نوبت رسید به "جایزهء بزرگ شب میلاد پیامبر" که یک اتومبیل شیک بود. اعلام کردند خانم فلانی برنده است. ایشان به صحنه رفته و ماشین را تحویل گرفتند و خوشحالی بسیاری هم ابراز فرمودند.
گذشت تا چند روز بعد از این جشن، کاشف بعمل آمد که آن خانم، همسر یکی از مدیران برگزارکنندهء مراسم است و تمامی افرادی که در "قرعهکشی"، برندهء دلارها شده بودند نیز از قبل نامشان در برگهء مجری نوشته شده بوده و خلاصه اینکه مراسم قرعهکشیشان هم مانند موسیقیهایشان، آدمهایش زنده بودند اما اسامی قبلاً پخش شده بوده است!
وقتی این موضوع را شنیدم، یاد اقرار به ایمان بخدا و پیامبری رسولش افتادم که با آن صداهای مهیب بلندگوهای سالن در گوش و جسمم طنین میافکند و اقرارهایم به مسلمانی تا صبح آن شب. و درمانده بودم که قسم حضرت عباس را قبول کنم، یا دم خروس را!
۱۰ نظر:
سلولهای خاکستری به این میگه شهادتین مهندسی شده بین الملی
پا نويس جان! دم خروس قشنگه و قابل لمس و ديدن! پس چيزي كه ميبيني رو باوركن نه چيزي كه ميگن!
با پوزش فراوان از شمس الدين محمد حافظ شيرازي به خاطر دستکاري در شعرش:
گر مسلماني از اينست که «اينان» دارند
آه اگر از پس امروز بود فردايي!!
salam....pas shoma ham enja dar Australia hastin. aya enja ham class haye Molana ro bargozar mikonin?
bale dige panevis jan in ham hekayate in mosalmon haye zaher bin hast. khob bayad har kasi ye rahi o bere k betone zendegi koneh on ham zendegi k faghat az roye dide zaheri basheh che entezari ham misheh adam dashte basheh az in no jense do pa
نه، جلسه ای نداریم در سیدنی.
تا ببینیم، در آینده شاید گذاشتیم.
eybaba
jaryane arosihaye iraniye dige
harkari koni bazam yechizi az tosh darmiyad
in tir ke az kamane dahan dar raft va edameye dastan
من یه خانمی می شناختم که مدتی بود مذهبی شدید شده بود وباحجاب کامل وتمام مدت جلسات قرآن واین برنامه ها تا چند وقت پیش عروسی بودیم این خانم هم بود با حجاب کامل عروسی مختلط بود همه در حال رقصیدن بودن که یکهو چشمم خورد به این خانم که داشت بابا کرم میرقصید که به جمیله می گفت زکی..واقعا میخکوب شدم با مقنعه ولباس اسلامی کامل.
واعظـی پرسیـد از فرزنـد خویــش / هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بیآزاری و خدمت به خلق/ هـم عبـادت هـم کلیـد زندگـیسـت
گفـت: ز ایـن معیـار انـدر شهـر ما /
یک مسلمان هست آن هم ارمنیست!
دلمون خوش بود اونور آبها کمی بکر تره ولی انگار پلیدی و نا درستی از سرعت نور سریع تر در حرکته
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.