امروز در استرالیا "روز مادر" است. نمیدانم در ولایت شما هم اینطور اعلام کردهاند یا نه. کودکی را میشناسم که پدر و مادر استرالیاییاش یکی دو ماه است با هم جنگ و دعوا دارند. البته تا همین شش ماه پیش "عاشق" هم بودند. تا اینکه - بنقل اطرافیان – پدرش دو هفتهای رفت سفر مجردی به نیوزلند، بدون رضایت مدیر کل!، و وقتی برگشت دعوا شروع شد. (البته سفر مجردی تنها بهانهای برای دعوا بود و بعداً معلوم شد قضیه ریشهدارتر از این حرفهاست.)
چه اشکال دارد که زن یا شوهر در طول زندگی مشترکشان مدتی بطور فردی خلوت کند؟ خیلی هم خوب است. اصلاً بنظر من هر زن و شوهری واجب است در طول سال حداقل دو بار از هم عزلت بگزینند و دور باشند، هر بار هم بمدت شش ماه!
داشتم ماجرای جولیان را میگفتم. بله، پدر و مادرش دو ماهی است که حسابی با هم درگیرند، کودک را پدر مصادره کرده و دو ماه است به مادر اجازه نداده او را ببیند. مادر هم دست به دامن دادگاه شده و ...
چند روز پیش مادر و اطرافیان وی را دیدم، و شنیدم که بخاطر روز مادر، که امروز است، دستبکار شده است تا بطور اضطراری و موقتی هم که شده، از دادگاه و پلیس اجازه بگیرند روز مادر کودک را بیاورند تا ببیندش.
خیلی قشنگ است، نه؟! اما اگر کمی تأمل کنیم آیا متوجه رد پای هویت فکری میشویم؟ چطور است که احساس مادرانه – که شاید بعد از نیروی جنسی، قویترین احساس باقیمانده از فطرت است برای انسان امروزی، – چطور است که این احساس باید به ضرب و زور یک مناسبت قراردادی غلیان کند؟! پس روزهای دیگر مادر بودن کجا بوده؟!
هویت فکری انسان را مسخ میکند، بطوریکه حتی فطریترین و اصیلترین حسهای او را اینطور وابسته به ارزشهای اعتباری وضعشده توسط خودش میکند.
پس بتر زین مسخ کردن چون بود؟
چه اشکال دارد که زن یا شوهر در طول زندگی مشترکشان مدتی بطور فردی خلوت کند؟ خیلی هم خوب است. اصلاً بنظر من هر زن و شوهری واجب است در طول سال حداقل دو بار از هم عزلت بگزینند و دور باشند، هر بار هم بمدت شش ماه!
داشتم ماجرای جولیان را میگفتم. بله، پدر و مادرش دو ماهی است که حسابی با هم درگیرند، کودک را پدر مصادره کرده و دو ماه است به مادر اجازه نداده او را ببیند. مادر هم دست به دامن دادگاه شده و ...
چند روز پیش مادر و اطرافیان وی را دیدم، و شنیدم که بخاطر روز مادر، که امروز است، دستبکار شده است تا بطور اضطراری و موقتی هم که شده، از دادگاه و پلیس اجازه بگیرند روز مادر کودک را بیاورند تا ببیندش.
خیلی قشنگ است، نه؟! اما اگر کمی تأمل کنیم آیا متوجه رد پای هویت فکری میشویم؟ چطور است که احساس مادرانه – که شاید بعد از نیروی جنسی، قویترین احساس باقیمانده از فطرت است برای انسان امروزی، – چطور است که این احساس باید به ضرب و زور یک مناسبت قراردادی غلیان کند؟! پس روزهای دیگر مادر بودن کجا بوده؟!
هویت فکری انسان را مسخ میکند، بطوریکه حتی فطریترین و اصیلترین حسهای او را اینطور وابسته به ارزشهای اعتباری وضعشده توسط خودش میکند.
پس بتر زین مسخ کردن چون بود؟
۱۴ نظر:
اقای پانویس
کمی بیشتر به سایتتان برسید.
مثلا قسمت نظرخواهی فقط با مرورگر IE باز میشود و با مرورگر Firefox باز نمیشود.
ممنون
در ولايت ما از اين داستانها زياده .
يك روز غم باد يك روز شادباش و خلاصه زندگي پر از تضاد .
علي
مطلب خوبی بود و همانطور که می دانید این ماجرای دوستتان ذره ای بود از خروارها. و همینطور در مورد روز مادر: ما انسان های هویت فکری چون نمی توانیم هر روز نقش! با محبت بودن بازی کنیم، یک روز را باید به این امر اختصاص دهیم تا نشان! دهیم که محبت داریم!
این مطلب را از کریشنامورتی تقدیم می کنم به شما و بقیه دوستان
"عشق هنگامی هست که شفقت هست. وقتی رشک ورزی، جاه طلبی و میل موفقیت از بین رفت آنچه متبلور می گردد عشق است. نفی آنها خانه را آماده می کند برای شکفتن عشق."
جدا از بحث ظريفي كه در خصوص هويت فكري مطرح كرديد(و چه دقيق) يه نكته خيلي به جا را توصيه كرديد و آن اينكه
" زن و شوهر در طول سال حداقل دو بار از هم عزلت بگزینند و دور باشند، هر بار هم بمدت شش ماه"!!ا
آی گفتی، آی گفتی و دست رو دلم گذاشتی
قربون اون دو نوبت شش ماهه برم من...
"ناشناس" عزیز که نوشته اید: "کمی بیشتر به سایتتان برسید."، سایت را با برنامهء IE نیز چک کردم و هیچ مشکلی ندارد(بخش نظرات همچنین).
احتمالاً مشکل از طرف شماست.
ضمناً خیلی دوست دارم بدانم این دو دوست که از عزلت گرفتن از همسرانشان استقبال کرده اند، خانمند یا آقا!
نامشان آشکار نمی شود، امنیت جانیشان را تضمین میکنم!
roze madar ra be madar haye gerami tabrik migam. dar morede in doriyeh 6 mah az hamdigar, nokteye jalebi bod jedi jedi fekr mikonid az hamdigar 6 mah be 6 mah dor bashid? in soalieh k baraye man pish omadeh.
در گلشن عشق بی نظیری مادر.
اگه امينت جاني مرا تضمين مي كنيد خواهم گفت كه من خانمم يا آقا!
م مثل من
من هم كه مي شناسي
اگه نمي شناسي آدرس و عكس بدم
از جاهايي كه رفتيم.
!
خداییش یاد این عکس افتادم!!:)
http://tinypic.com/r/10wta89/5
هزار نكته باريك تر زمو اينجاست ...
علي
خوشحالم که نگاه انسان فلسفی رو داری
شاید احساسات این مادر غلیان شده بوده ! ولی دادگاه و پدر به هیچ وجه راضی نبودن ، صبوری کرده تا این روز بلکه احساسات اجازه دهندگان بر انگیخته بشه !
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.