آدم وقتی از ارزشهای رایج در یک جامعه فاصله میگیرد، مجموعه اعتباریات و عقاید آن جامعه را مورد چالش قرار میدهد.
مدتی بود این سئوال به جانم افتاده بود که چرا لقب "فاحشه" برای زن وجود دارد اما چنین معادلی با همین بار ارزشی برای مرد، نیست. کلمهٔ "زنباره" هست، اما آن باری که "فاحشه" دارد را ندارد.
برایم سئوال بود در حالیکه مرد هم میتواند درست مانند زن برای دریافت چیزی به بغل این و آن بیافتد، چرا به او چنین چیزی نمیگویند؟! مرد هم میتواند فاحشه باشد. مردان زیادی را دیدهام که از آغوش یکی به آغوش دیگری میخزند. و یکی از دلایل عمدهٔ این رفتار، دریافت ارزش "دوستت دارم" و دوستداشتنی بودن است.
برای تأویل خودشناسانهٔ این موضوع، شاید بشود اینطور گفت که مرد (یا زن) همان روان آدمی است که بعد از گرفتاری به هویت فکری، برای دریافت تأیید هویت، ارزش و اعتبار و در یک کلمه "خود"، به روسپیگری روانی تن میدهد. یعنی روانش را در اختیار قضاوت افکار خودش و نیز افکار دیگران قرار میدهد، زن و مرد هم ندارد.
اما جدای از تحلیل روانی این قضیه، بلحاظ اجتماعی نیز این سئوال جای تأمل است. نگاه عمومی جامعه اینطور است که فقط زن(و نه مرد) را در جایگاه بالقوهگی فحشاء میبیند و علت تحمیل محدودیتها به وی را نیز همین موضوع میداند.
جالبتر آنکه این عقیده بصورت ارثی به نسلهای بعدی منتقل میشود، طوریکه بیشتر ما بدون اینکه شخصاً روی این موضوع فکر کرده باشیم، باور پنهان عمومی محیطمان را پذیرفتهایم و سخت اعتقاد داریم که "بله، زن ذاتاً تمایل به فساد دارد، لذا اصل باید بر محدودیت وی باشد".
یا حتی موضوع مالکیت در ازدواج! آیا وقتی من با کسی ازدواج میکنم، او "مال" من است؟ (از طرف هر دو.) آیا او ملک من میشود و لذا میتوانم هرطور دلم خواست به او امر و نهی کنم؟ آزادی و اختیار او که جزوی از انسانیت اوست چه میشود؟ آیا ازدواج با آزادی تنافر دارد؟
برگردیم به موضوع اصلی. دیروز دوست عزیزی برایم فایلی صوتی فرستاد که در آن، همین موضوع را بلحاظ اجتماعی مورد بحث قرار دادهاند. شنیدن نظر دیگران بخصوص با توجه به اینکه این نگاهها اکثراً برخاسته از زمینههای فرهنگی و فکری متنوعی است، مفید است. نظر دقیق دقیقهٔ 10:13 به بعد این فایل و پایهٔ این نتیجهگیری که قربانی نگرش بالقوه فاسد بودن زن، هر دو و بلکه خانواده و جامعه است، برایم جالب توجه است.
مدتی بود این سئوال به جانم افتاده بود که چرا لقب "فاحشه" برای زن وجود دارد اما چنین معادلی با همین بار ارزشی برای مرد، نیست. کلمهٔ "زنباره" هست، اما آن باری که "فاحشه" دارد را ندارد.
برایم سئوال بود در حالیکه مرد هم میتواند درست مانند زن برای دریافت چیزی به بغل این و آن بیافتد، چرا به او چنین چیزی نمیگویند؟! مرد هم میتواند فاحشه باشد. مردان زیادی را دیدهام که از آغوش یکی به آغوش دیگری میخزند. و یکی از دلایل عمدهٔ این رفتار، دریافت ارزش "دوستت دارم" و دوستداشتنی بودن است.
برای تأویل خودشناسانهٔ این موضوع، شاید بشود اینطور گفت که مرد (یا زن) همان روان آدمی است که بعد از گرفتاری به هویت فکری، برای دریافت تأیید هویت، ارزش و اعتبار و در یک کلمه "خود"، به روسپیگری روانی تن میدهد. یعنی روانش را در اختیار قضاوت افکار خودش و نیز افکار دیگران قرار میدهد، زن و مرد هم ندارد.
اما جدای از تحلیل روانی این قضیه، بلحاظ اجتماعی نیز این سئوال جای تأمل است. نگاه عمومی جامعه اینطور است که فقط زن(و نه مرد) را در جایگاه بالقوهگی فحشاء میبیند و علت تحمیل محدودیتها به وی را نیز همین موضوع میداند.
جالبتر آنکه این عقیده بصورت ارثی به نسلهای بعدی منتقل میشود، طوریکه بیشتر ما بدون اینکه شخصاً روی این موضوع فکر کرده باشیم، باور پنهان عمومی محیطمان را پذیرفتهایم و سخت اعتقاد داریم که "بله، زن ذاتاً تمایل به فساد دارد، لذا اصل باید بر محدودیت وی باشد".
یا حتی موضوع مالکیت در ازدواج! آیا وقتی من با کسی ازدواج میکنم، او "مال" من است؟ (از طرف هر دو.) آیا او ملک من میشود و لذا میتوانم هرطور دلم خواست به او امر و نهی کنم؟ آزادی و اختیار او که جزوی از انسانیت اوست چه میشود؟ آیا ازدواج با آزادی تنافر دارد؟
برگردیم به موضوع اصلی. دیروز دوست عزیزی برایم فایلی صوتی فرستاد که در آن، همین موضوع را بلحاظ اجتماعی مورد بحث قرار دادهاند. شنیدن نظر دیگران بخصوص با توجه به اینکه این نگاهها اکثراً برخاسته از زمینههای فرهنگی و فکری متنوعی است، مفید است. نظر دقیق دقیقهٔ 10:13 به بعد این فایل و پایهٔ این نتیجهگیری که قربانی نگرش بالقوه فاسد بودن زن، هر دو و بلکه خانواده و جامعه است، برایم جالب توجه است.
نکتهٔ آخر اینکه افرادی همچون حافظ، اتفاقاً توصیه به روسپیگری کردهاند، البته بستگی به آغوش دارد!
تا دل هرزهگرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
۳ نظر:
سلام آقای پانویس راستی هیچ میدانید یکی از اختلالاتی که هویت فکری ایجاد میکند یکی همین توهم زن و مرد و ..... میباشد ؟ شاید مولانا در جو آن روزگار این یکی را دیگر با هیچ تاویل و رمزی نتوانسته بیان کند. اینکه مردی و جوانمردی در عرفان زن و مرد ندارد و معطل جنسیت نیست .
سلام به دوستان عزیز،
بنظرم این مسله مسلۀ جامعۀ ایران یا کشورهای غربی یا اسلام نیست.
این مسله احولیت ما انسان ها است.
ای دریغا ای دریغا ای دریغا ای دریغ
بر چنان چشم عیان چشم گمان بگریسته
زنده و پیروزمند باشید
امین
شخصا برام این مسا له حل نشده است ... نمی فهمم که واقعا تفاوت روحی زن و مرد چیه ...شاید واقعا یه سری احوالات فطری باشه که ما مردها نمی فهمیم شون یا زنها در باره مردها نمی دونند
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.