لقمه‌های راز




   چند سال پیش مقاله‌ای در شرح شش بیت معروف از مثنوی معنوی نوشتم که مرتبط با ماه رمضان است. اکنون بمناسبت، دستی به سر و گوش آن کشیده‌ و بقول امروزی‌ها بهینه‌اش کرده‌ و بازنشرش می‌دهم.
 
---

شرح شش بیت معروف از مثنوی معنوی مولانا


   سالهاست شنیدن شش بیت زیبا و پرمعنی از مثنوی معنوی مولانا، با صدای محمدرضا شجریان، در گوشهٔ دلنشین مثنوی افشاری، هنگام افطار در ماه رمضان، موجب صفای دل روزه‌داران بوده است. در این نوشتار به شرح مختصر این شش بیت پرداخته‌ایم.

 ابیات مذکور از این قرارند:



این دهان بستی دهانی باز شد            تا خورندهٔ لقمه‌های راز شد

لب فروبند از طعام و از شراب               سوی خوان آسمانی کن شتاب

گر تو این انبان ز نان خالی کنی            پر ز گوهرهای اجلالی کنی

طفل جان از شیر شیطان باز کن           بعد از آنش با ملک انباز کن

چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟      امتحان کن چند روزی در صیام

چند شبها خواب را گشتی اسیر؟         یک شبی بیدار شو دولت بگیر



مقدمه‌ای دربارهٔ روزه:


    عرفا روزه‌داری را به چند دسته تقسیم می‌کنند(بخوانید: روزه از دیدگاه انسان آگاه و دارای بصیرت به درون، به چند دسته تقسیم می‌شود). نخست روزهٔ عوام است که با خودداری از مبطلات فقهی تحقق می یابد. دوم روزهٔ خواص است که علاوه بر خودداری از مبطلات فقهی، خودداری اعضاء بدن از گناه را نیز شامل می‌شود. و سوم روزهٔ خواص خواص است که در آن، علاوه بر خودداری‌های انواع قبل، از اموری که انسان را از وصل بودن به حقیقت درونی‌اش دور می‌کند نیز پرهیز می‌نماید.

همچنین تقسیم‌بندی‌ئی از نیت روزه‌داران ارائه داده‌اند:

    1. به نیت رضایت غیر خدا. مثلاً برای ترس از اطرافیان یا برای رسیدن به نفعی یا فقط برای اینکه عادت جامعه‌ است که روزه بگیرند.
    2. نیتی که در آن موارد فوق هست، بعلاوهٔ کمی ترس از مجازات و امید به پاداش.
    3. نیتی که صرفاً بخاطر ترس از مجازات یا رسیدن به پاداش روزه است.
    4. نیتی که بخاطر رهایی از مجازات و رسیدن به پاداش است بعلاوهٔ قصد نزدیکی و وصل الهی.
    5. نیت برای صرفاً نزدیک شدن و وصل به حق.

 پس "روزه" یک تعریف واحد ندارد و بسته به نیت و منظور فرد روزه‌‌گیرنده معنی پیدا می‌کند. مردم در تداول عامه لفظ "روزه" را بکار می‌برند اما چه بسا منظورهایشان از این کلمه بسیار متفاوت از هم باشد.

     امام علی نیز می‌فرمایند: "بسا روزه‌داری که بهره‌ای جز گرسنگی و تشنگی از روزه‌داری خود ندارد، و بسا شب‌زنده‌داری که از شب‌زنده‌داری چیزی جز رنج و بی‌خوابی به دست نیاورد! خوشا خواب زیرکان، و خوشا غذا خوردنشان!" و این کلام بسیار عمیقی‌ست.

    با توضیح فوق می‌توان دریافت شش بیت مذکور از مولانا جلال‌الدین نیز می‌تواند نزد روزه‌داران متفاوت معناهای متفاوتی شود و برای هر روزه‌دار معنای خودش را داشته باشد. لذا این ابیات نیز در چند سطح می‌توانند معنی شوند.

    به چنین خصوصیتی از متن، خود مولانا جلال‌الدین نیز اشاره دارد. سخنی از پیامبر اسلام نقل می‌کند و آن را توضیح می‌دهد:

تفسیر این خبر مصطفی علیه السلام كی للقرآن ظهر و بطن و لبطنه بطن الی سبعة ابطن

حرف قرآن را بدان كه ظاهریست          زیر ظاهر، باطنی بس قاهریست 

زیر آن باطن یكی بطن سوم                كه در او گردد خردها جمله گم 
 
بطن چارم از نبی خود كس ندید           جز خدای بی‌نظیر بی‌ندید 
 
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین               دیو آدم را نبیند جز كه طین 
 
ظاهر قرآن چو شخص آدمیست           كه نقوشش ظاهر و جانش خفیست 
 
مرد را صد سال عم و خال او               یك سر مویی نبیند حال او
                                                                                                      (دفتر سوم، بیت 4245)


    خلاصهٔ کلام اینکه هر سخن معنوی دارای لایه‌ها و سطوحی است که انسان‌ها بسته به کیفیت عقلی و سپس کیفیت روحی خود، دریافتی از آن دارند.

    حال در مورد ابیات مورد نظر نیز در اینجا سعی می‌کنیم دو نوع معنا را بدست دهیم. معنای اول در سطح روزه‌داری بمعنای عام آن است: خودداری از خوردن غذا و خوراک شکم فیزیکی. و معنای دوم کمی باطنی‌تر و آن پرهیز از غذای نامتناسب روان و روح آدمی.


اما شرح یک به یک این ابیات:


این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندهٔ لقمه‌های راز شد

    هنگامیکه این دهانت را ببندی، دهان دیگری باز می‌کنی که لقمه‌هایش لقمه‌های راز است.
 
    با خودداری از خوردن خوراک شکم و تحمل گرسنگی،  راه جوشش چشمهٔ معنوی درونت را باز می‌کنی. بطوریکه روح و روانت رفته‌رفته می‌تواند از غذای معنوی(لقمه‌های راز) تناول کند.

    اشاره به محتوای سخنی از پیامبر اسلام که وجود انسان همچون نی‌ئی است که اگر درونش تهی شود، آنگاه صدایش در می‌آید. بطورکلی توصیه به خالی نگه داشتن شکم برای تزکیهٔ روان توصیه‌ای بلحاظ تجربی کارآمد است و انسانی که دائماً معده‌اش مملو از غذاست، کمتر لطافت روحی را حس می‌کند.

    در سطح و لایه‌ای درونی‌تر، "بستن دهان" می‌تواند کنایه از پرهیز از غذای فکر باشد، فکر یاوه، فکری که مابازاء واقعی برای آن نیست، پندار. و آن، همان توهمات ذهنی تشکیل‌دهندهٔ "خود" یا همان نفس و هویت ساخته شده توسط فکر است.

    اما منظور از "لقمه‌های راز" چیست؟ این چه نوع غذایی‌ست که با پرهیز از خوراک خوردن و نیز پرهیز از خوراک فکر (و تحقق سکوت)، نصیب انسان می‌شود؟

    مولانا در بسیاری ابیات در مثنوی و غزلیات شمس، اشاره می‌نماید که انسان تنها این جسم نیست و اصالت انسان روان اوست. روان انسان، همچون جسم، نیاز به غذا دارد. اگر از این غذا تناول نکند، رنجور و بیمار می‌شود. قوت و غذای اصلی انسان نور است!
 
قوت اصلی بشر نور خداست          قوت حیوانی مر او را ناسزاست

لیک از علت در این افتاد دل            کاو خورد او روز و شب از آب و گل

قوت اصلی را فرامُش کرده است     روی در قوت مرض آورده است
 
    می‌گوید انسان متأسفانه غذای اصلی خودش را فراموش کرده و رو به غذایی آورده که شایستهٔ روانش نیست("ناسزاست"). غذایی که شایستهٔ روان ما نیست و متأسفانه ما از آن، "روز و شب" تناول می‌کنیم، غذای نفس است. افکار یاوه و بیهوده‌ای است که ما دائماً انرژی‌مان را برای آنها تلف می‌کنیم. باید از این غذا برید. از این یاوه‌اندیشی‌ها دست کشید:

لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب

    اگر ما لب از این "قوت حیوانی"، از این "طعام و شراب" فرو ببندیم، بر سر سفرهٔ آسمانی که نور بر روی آن چیده‌اند خواهیم نشست. خوان و سفره‌ای که بر آن نور سرو می‌شود!

    خاطرم هست مدتی بلحاظ شغلی دور از تهران و در شهرستانی زندگی می‌کردم. در خلال این اقامت دور از وطن، هر از گاهی به تهران می‌آمدم و بعد از چند روز دوباره به شهرستان برمی‌گشتم. دو سه روزی که تهران بودم، مادرم غذاهایی که می‌دانست برای من خوب است و تقویتم می‌کند را برایم درست می‌کرد و سعی می‌کرد از لحاظ تغذیه به من برسد.

   مادر و پرورندهٔ اصلی روح و روان انسان، آن ذات منزه، خوانی گسترده است و غذای اصلی انسان را به او می‌دهد و اینکه نام "ضیافت الله"، "میهمانی خدا" را بر ماه رمضان نهاده‌اند بی‌ارتباط با این موضوع نیست. با تحقق "روزه"، روان انسان‌ در حقیقت به پیش آن مادر اصلی می‌رود و از غذای روحانی تغذیه می‌نماید.

   نورخواری یکی از اشاره‌های مکرر مولاناست:

من سر نخورم که سر گران است     پاچه نخورم که استخوان است

بریان نخورم كه هم زیان ا‌ست         من نور خورم که قوت جان است

و یا از قرآن: "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون" مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شدند مرده‌اند بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند
 
آن، غذای خاصگان دولتست 
                                         خوردن آن بی گلو و آلتست 
 
 در شهیدان یرزقون فرمود حق 
                                         آن غذا را نی دهان بُد، نی طبق


بیت بعد:

گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی


   آقای کریم زمانی در کتاب شرح جامع مثنوی ذیل این بیت نوشته است: "اگر تو انبان درونت را از نان و طعام مادی و دنیوی، خالی نگه داری، درونت از گوهرهای گرانقدر معرفت و یقین انباشته گردد."

   مرحوم محمدتقی جعفری در کتاب نقد و تحلیل مثنوی اینگونه نوشته است: "{با وجود} این غذاهاى حیوانى كه تمام شخصیت تو را به خود خریده است، و خود را از این مواد حیوان ساز پر كرده‏اى، چگونه مى‏توانى روح خود را از گوهرهاى گرانبها پر كنى؟ جان انسان مادامى كه در مهد طبیعت است، شیر ماده طبیعت تاریك را مى‏خورد كه اگر تكاپویى براى تكامل صورت نگیرد، ناچار این غذا و این شیر، تو را شیطانى و پلید خواهد ساخت.
     ((اگر از این شیر خود را كنار بكشى، آن گاه جان تو در غذاهاى روحانى با فرشتگان انباز خواهد گشت.))"

   و مرحوم فروزانفر در کتاب شرح مثنوی شریف برای این بیت و بیت بعدی‌اش اینطور آورده‌ است:

         "( 1639) گر تو این انبان ز نان خالى كنى           پر ز گوهرهاى اجلالى كنى‏
          (1640) طفل جان از شیر شیطان باز كن           بعد از آنش با ملك انباز كن

    انبان: كیسه‏ى بزرگى كه زاد سفر و دیگر چیزها در آن ریزند، مجازاً، معده و شكم.
    شیر شیطان: بكنایت، لذات نفسانى و شهوت خصوصاً، هر چه براى حظ نفس خورند یا پوشند یا كنند.

  گرسنگى و جوع، نزد صوفیان یكى از اركان مجاهده و ریاضت است، محمد غزالى احادیث بسیار از گفته‏ى حضرت رسول(ص) و اقوال متعدد از طریق صوفیان نقل كرده است، همچنین ده فایده براى گرسنگى بر شمرده كه اهم آنها سلامت مزاج و آمادگى ذهن براى تفكر است. سهل بن عبد الله تسترى از مشایخ بزرگ صوفیه در این ریاضت، سخت قوى و صبور بوده و آن را پایه‏ى اصلى سلوك شمرده است، مولانا نیز گرسنگى را مى‏ستود و خود گرسنگى مى‏كشید، افلاكى در چند مورد از این روش كه مولانا در آن ورزیده بود سخن مى‏گوید. بعقیده‏ى صوفیه سیرى و پرخورى علاوه بر آن كه بر حاجت سالك مى‏افزاید و از فراغتش مى‏كاهد، شهوت جنسى را بر مى‏انگیزد و آن شهوت براى آن كه وسایل در دسترس داشته باشد حب جاه را تحریك مى‏كند و از آن، خودپرستى و دشمنانگى و حقد و حسد و دیگر صفتهاى ناپسند جوشش مى‏گیرد و راه درست آنست كه هم از آغاز سالك سیر نخورد و گرسنگى بكشد تا شهوت در وجودش نیرومند نگردد."

    چنانکه در مقدمه نیز اشاره گشت تعبیرهای "انبان"، "نان"، "طعام" و ... در سطوح متفاوتی از معنی قابل بررسی هستند. در سطح ابتدایی معنی این بیت می‌توانیم بخوانیم: اگر شکمت را از غذا و طعام خالی کنی، روح و روانت از گوهرهای اجلالی نور و معرفت پر خواهد شد. با خالی کردن این، آن را پر می‌کنی!

   مفهوم "گوهرهای اجلالی" اشاره به همان "لقمه‌های راز" دارد و احتمالاً منظور وی برخورداری از درجه‌هایی از حالات و دریافت‌های معنوی و روحی است، روایحی روحانی و نشئه‌هایی از حق.



بیت بعد:

طفل جان از شیر شیطان باز كن
بعد از آنش با ملك انباز كن

"شیر شیطان" را از شرح مثنوی شریف بقلم مرحوم فروزانفر خواندیم. کمی بیشتر و امروزی‌تر بر آن تامل کنیم.

   در این بیت، مولانا جان و روان را به طفل تشبیه کرده است. چنین تشبیهی را در دیگر ابیات و تمثیلات مثنوی نیز می‌بینیم. مثلاً داستان کودک حلوافروش یا داستان شخصی که سبیلش را هر روز با دنبه چرب می‌کرد(که داستان ژرف و زیباست).

    تشبیه جان و روان انسان به کودک از چند جهت قابل بررسی است. یکی اینکه کودک پاک است. دوم آنکه کودک ساده است، ناقلا و بدجنس نیست، حیله نمی‌کند. و سوم آنکه خام است. این وجوه تشابه کودک و جان و روان انسان است. روان انسان نیز در اصالتش پاک است، ساده و بی غل و غش است و نیز ناقلا و بدجنس و حیله‌گر نیست. کودک درون ما انسان‌ها اگر گرفتار آلودگی‌های محیط (از بعد روانی) نشده باشد، اگر دراکولای محیط و جامعه خون او را نخورده باشند، اگر روان وی بجای نور و لقمه‌های راز و گوهرهای اجلالی، از شیر شیطانی فکر و تصور تغذیه نکرده باشد، در ذات و اصل خود بسیار زیبا، باشکوه، آرام، عمیق و پاک و ساده است.

    ما همه از دوران کودکی‌مان، دوران نورانی بودن همه چیز، حداقل خاطره‌ای تاریک‌روشن داریم. دنیا زیبا بود و درخشان. سبکی درون، فراغت ذهنی، "شاد و خرم، نرم و نازک، چست و چابک می‌پریدم از لب جو ...." و با دنیا "داستان‌های نهانی و رازهای زندگانی" رد و بدل کردن، همه را در آن دوران تجربه کرده‌ایم. چگونه شده است که اکنون چنان حالتهایی را از دست داده‌ایم؟!  آیا دنیای بیرونی ما عوض شده است؟ آیا این اسمان و زمین و در و دیوار تغییر کرده‌اند که ما دیگر آنها را آنطور درخشان و لطیف نمی‌بینیم؟



دو بیت آخر:

چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام


چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
 
   شب‌زنده‌داری نیز یکی از توصیه‌های سلوکی است. هنگام شب به علت دوری از مشغولیت‌هایی که انسان در طول روز، روان خود را به آنها گرفتار (و بعضاً تخدیر) کرده است، این فرصت هست که انسان به نقد حال کنونی خود از نزدیک نگاهی بیاندازد و دمی با خودش باشد. بودن با انسان‌های دیگر در طول روز، بعضاً احساس رقابت و جلو زدن و برتری یا خصوصیت‌های دیگر نفس(همچون میل خشم ورزیدن) را در انسان زنده می‌کند. اما هنگام شب بخاطر دور بودن از چنین محیط‌هایی انسان می‌تواند با درون خود نیز صادقانه روبرو شود و در سکوت، صادقانه با واقعیت خودش باشد.

    یک شبی بیدار شو "دولت بگیر":

    "دولت گرفتن": دولت به معنی دارایی و ثروت است اما در اینجا بمعنی برخورداری از ثروت معنوی است. روان فرد در اثر شب‌زنده‌داری و سحرخیزی(سهر) غنا، ثروت و دولت پیدا می‌کند و فرد احساس سبکی و شعف درونی می‌یابد.

    هرجا که دری بُوَد به شب دربندند
    الا در دوست را، که شب بگشایند!   


   هنیئاً لکم!


---
+ یادداشت «رمضانیه» (شرح غزلی از دیوان شمس دربارهٔ ماه رمضان)



۶ نظر:

fafa گفت...

merci az matlabe ziaee k inja gozashtin ..mobarak bad bar shoma in mah va azizane digar

ناشناس گفت...

کم آبی برای بیماران کلیوی خطرناک است .

تابش گفت...

پانویس عزیز سلام
تشکر از مطلبی که به نشر رساندید.
چقدر خوب، روان، و قابل فهم. خیلی خوب فهمیدم و مطلب مفیدی بود. ولی اگر بتونم انرا در عمل هم پیاده کنم. یعنی در عمل هم انرا بفهمم خوش بحال من.

ممنون پانویس عزیز

ناشناس گفت...

چقدر عالی ومفید.آفرین.درود برشما.بعد ازحدود40 سال معنی درست این 6بیت رودرک کردم.لابد چون از شبکه های مختلف رادیو تلویزیونی پخش این اشعار متوقف شده.باعث پیگیری من شد.باز هم متشکرم.دست مریزاد.

پرما گفت...

ممنون از این متن، خیلی زیبا بود........در گذشته خیلی به روزه و نماز و این جور چیزها پایبند بودم و بشدت هم انجام می دادم. الان چندین سالی هست که همه چیز را کنار گذاشته ام....ولی گویا دوست دارم اینبار آگاهانه نگاهی به این موراد داشته باشم....

سنجاقک گفت...

ریاضت لذت مخصوص به خود را دارد همانگونه که چیزهای دنیوی و مادی دارند ریاضت دادن به خود با وجود احساس قدرت و مسرت درونی توام با آن به نظر نمی رسد که ذهن را از حد معینی فراتر برد گوئی انسان مواجه با یک دیوار گشته است که هر چه تلاش می کند نمی تواند آن را درهم فرو ریزد. کتاب شرح زندگی

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.