بی‌خدا






   قبلاً هم برایت گفته بودم که محیط استرالیا بلحاظ فرهنگی تنوع زیادی دارد، که آنهم بخاطر "مهاجران" زیادی است که به این کشور آمده و می‌آیند. کلاس درس ما جمعیت پانزده نفره‌ای است که از پانزده کشور و با پانزده اعتقاد و نگاه کاملاً متفاوت بزندگی هستند.

   یکی از این دوستانم فردی است که خود را "بی‌خدا" می‌داند. نمی‌دانم در مورد "بی‌خدایی" یا همان atheism  می‌دانی یا نه، اگر نمی‌دانی در این صفحه بفارسی توضیحاتی داده شده اما صفحهٔ انگلیسی آن بهتر است.

   راجر به خدا و دین و دنباله‌های آن اعتقادی ندارد. گهگاه با هم در مواردی مرتبط با این موضوع صحبت می‌کنیم. یکبار از او پرسیدم: "به حضرت عباس چطور؟ اعتقاد داری؟" و بعد از اینکه برایش توضیح دادم، کلی خندید. آخر یکبار از کسی می‌پرسند: "خدا چیست؟"، می‌گوید(با آن لهجهٔ مخصوص!) : "خدا نوری است در آسمان‌های بلند، که الهی ابوالفضل نگهدارش باشد."!

   در کنار این مستر راجر ما، پسری از بنگلادش می‌نشیند که بغایت مسلمان است. محال است نماز اول وقتش ترک شود، حتی اگر وسط کلاس درس باشد.

   مدتی پیش داشتم در سالن کلاس‌ها قدم می‌زدم و تفرج صنع می‌کردم که دیدم در کلاس بغل دست کلاس ما، راجر مشغول جابجا کردن صندلی‌هاست. از پشت پنجره تماشایش می‌کردم. کسی در کلاس نبود و او هم متوجه نگاه من نبود. میز و صندلی گوشه‌ای از کلاس را طوری گذاشت که فضای خالی‌یی ایجاد شد.

   کارش که تمام شد و بیرون آمد، مرا دید. پرسیدم: "چکار می‌کردی؟" گفت: "محبوب وسط درس می‌آید به این کلاس و عبادت می‌کند. گفتم جایش را درست کنم."

  "محبوب" نام همان پسر مسلمان بنگلادشی است.
 

۱۹ نظر:

ناشناس گفت...

بی خدائی های اینچنینی خدا را هم از خود "بی خدا"می کند

آشنا

ناشناس گفت...

سلام
از مطالبتون خیلی استفاده بردم اما چرا "بی خدا" چنین چیزی در مطالبتون به چشم نمیخوره؟
موفق باشین

علی گفت...

هویت فکری بادی به هر جهت است و به قولی :
ما همه شیران ولی شیر علم
حملمان از باد باشد دم به دم
متهمی را به نزد قاضی بردند تا در مورد جرم متهم حکم کند . پس از شنیدن اعترافات متهم قاضی که بسیار حیله گر بود رو کرد به شاکی و چنین گفت :
حق با شماست اما ایشون(متهم) راست می گوید ....

ساناز م. گفت...

چه انسان باشعوری بوده.

ناشناس گفت...

اگر از من بپرسید چرا اینقدر از این مطلب خوشم امد
شاید دلیلی نتوانم ارائه کنم.

ولی واقعا ان را حس کردم. خیلی خیلی خوشم امد. همین.

خودم هم نمیدانم چرا؟

راستی راجر یعنی چه؟

سیدمهدی گفت...

در فیه مافیه (مولانا) آمده است:

فرمود که: آن امیر که از پیش ما بیرون رفت، اگر چه سخن ما را بتفصیل فهم نمی کرد، اما اجمالا می دانست که ما اورا بحق دعوت می کنیم. آن نیاز و سر جنبانیدن و مهر و عشق اورا بجای فهم گیریم. آخر این روستایی که در شهری می آید، بانگ نماز می شنود، اگر چه بانگ نماز را بتفصیل نمی داند، اما مقصود را فهم می کند

و در قرآن آیه 30 سورۀ روم بدین مضمون است

پاکدلانه روی به دین بیاور، این فطرت الهی است که مردمان را بر وفق آن آفریده است، در آفرینش الهی تغییری راه ندارد، این دین استوار است ولی بیشترین مردم نمی دانند.

شاد وسلامت و موفق باشی

علی گفت...

یک روز به رسم بوالفضولی و کنجکاوی به خدمت درویشی مشرف شدیم . درویش نگو یه گوله پشم با کلی دنگ و فنگ که از تبرزین گرفته تا چیزهای دیگردر خانه اش وجود داشت.
با دوستم نشستیم مقابل جناب درویش و بحث بر سر مسایل عرفانی و شناختی بالا گرفت که در همین حین یک مگس مزاحم وز وز کنان آمد و نوک دماغ دوستم جا خوش کرد که با حرکت دست به بالا می پرید و دوباره همان جای قبلی می نشست تا اینکه عمل landing مگس روی نوک بینی رفیق ما غیر قابل تحمل شد که در همین حین درویش خان با ظرافت هر چه تمام تر مگس را بین دو مشت خود گرفت و در حالی که می رفت تا آزادی را به مگس عطا کند رو به ما کرد و گفت : انسان نبایستی حتی به مگسها نیز آسیب برساند .
جناب درویشی خان پس از گذشت چند لحظه برگشت تا بحث عرفانی نا تمامش را کامل کند . از حیث معلومات به اندازه بودا و کریشنامورتی و مولانا و مصفا این جناب رزومه داشت و ما که کلی خوشحال از اینکه بابا بالاخره یکی پیدا شد که بنشینیم با اون چهار تا کلمه حرف حساب ردو بدل کنیم با شوق تمام سراپا گوش شدیم تا این جناب چه می فرمایند که ناگهان همسر درویش خان پس از سلام و احوالپرسی و سینی چایی به دست وارد اتاق شد .
درویش خان استکان چایی را از داخل سینی برداشت و با اون سبیلهای از بناگوش در آمده رو به همسرش کرد و گفت :
زن ! مگه بهت نگفته بیدم که چایی سرد واسم نیاری .
خلاصه با حرف رکیکی هم همسرش را مورد تفقد قرار دارد و اون خانم محترم نیز در حالی که چشمانش تر شده بود با شتاب از اتاق خارج شد .
و ما ماندیم و حیرتی تا به اکنون که واقعا این هویت فکری عجب جانوری است .

سنجاقک گفت...

سید مهدی عزیزاز صمیم قلب آرزو دارم میتوانستم پاکدلانه روی به دین بیاورم . گاهی از کنار مسجد که میگذرم آنچنان نیروی از درون آن مرافرا میخواند که نگو ... کاش میتوانستم خود را رها کنم از هر چه منطق و فکر و عقل اما افسوس زمانی که پا در آن میگذارم آنچنان دافعه دارد که مرا با دور دورها پرتاب میکند ...... اما نمیدانم چیست که بعضی از انسانهای پارسا که در چارچوبی صحیح حرکت میکنند نورشان انسان را جذب میکند و حس شیرینی به آنها داری و میخواهی مثل آقای راجر یه جورائی بگی ......

حدیث گفت...

گویا بی خدایان دائم در نمازند...

ناشناس گفت...

سلام بر او

ناشناس گفت...

آقای پانویس
اگر شخصی از شما بپرسد دین شما چیست؟چه میگوید؟
برداشت من از روی نوشته های شما این است که خواهید گفت من یک آزاده هستم.آیا راجر هم یک آزاده نیست؟

مهراب

ناشناس گفت...

صحبت یکی از دوستان که جالبه:
ایران كه بودم یه دوستی داشتم به اسم نوید كه ۲ سال پیش جلو در خونشون کامیون بهش زد و در ۲۵ سالگی جوانمرگ شد. پارسال كه ایران بودم رفتم سراغ پدر و مادرش، هر دو تا شون ۳۰ سال پیرتر شده بودن، به قول خودشون کمرشون شکسته بود. کارشون شده بود گریه زاری، خوندن فاتحه، دادن نذر، حاضر دائمی تمامی جلسات قرآن بودن، آخر هفته پول بود كه به قرآن خوانها میدادن كه سر قبرش قرآن بخونن. میگفتن مردن پسرشون اینا رو به خدا نزدیک کرده برای اینکه خواست خدا بوده. اینو داشته باشین؛
یک سال پیش همین بلا تو هلند سر یه هم خیابانی من اومد. اونم بچه نازنینش با ماشین جلوی در خونه تصادف کرد اما باباش به جای فاتحه خوندن شروع به نامه نگاری با شهرداری و شورای شهر و کار رو کشید به روزنامه ها و آخرش ثابت کرد كه این خیابون از نظر شهرسازی برای بچه ها امن نیست. نتیجه این شد كه کلی سرعت گیر و تابلو هشدار دهنده نصب شد تا دیگه این اتفاق تکرار نشه. فرق قضیه رو دارین؟ اون مسلمون میگه خواست خداست و دنبال دلیل اصلی نمیره در حالی كه این بی خدا دنبال دلیل زمینی میگرده وبا تلاشش کاری میکنه كه این اتفاق دیگه تکرار نشه.بعضي کشورها برای این پیشرفت نمیکنن چون كه ۹۵% فعالیت مغزشون صرف خرافات میشه

پانویس گفت...

دوست "ناشناس" که نوشته‌اید: "راجر یعنی چه؟"،
"راجر" اسم است. اسم همان دوست "بی‌خدا".

---

دوست "ناشناس" که نوشته‌اید "آزاده" و ...،
حرف شما مرا یاد مصرع دوم بیتی از سعدی انداخت. می‌گوید:
"دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت / من آزادی نمی‌خواهم که با یوسف به زندانم"

ناشناس گفت...

دوست عزیزی که دوستشان فوت کرده .
اگر شما صبحی از خواب بلند میشویدو بعد از حاضر شدن سوار ماشینتون می شوید که به محل کارتون بروید.توی یک خیابانی که فقط 30 کیلمتر می توانید برانید.در حال رارندگی باشید که ناگهان در عرض چند ثانیه یک کودک از بین ماشین های پارک شده کنار خیابان به جلوی ماشین شما بیفتد ولی هر عکس العملی از شما بی نیتجه خواهد ماند.آیا این قسمت نیست؟

مهراب

ناشناس گفت...

آزاده

آقای پاک نویس.میشه این شعر تفسیر کنید.من دقیقا متوجه نمیشم

قطره گفت...

وقتی تمام کارهایی که در جهت جستجوی خدا ، نماز برای خدا ، رضایت خدا ،
رسیدن به بهشت خدا !!! ، عمل جز به جزئ به احکامی که حکم خدا معرفی کردند ، و همه ی این نمایشهای طاقت فرسایی که کمر آگاهی انسانها رو شکسته و اونها رو در بست در اختیار بهره کشی از طریق اعتقاداتشون قرار داده ، رو ....همه رو کنار بذاریم :

تازه می رسیم به جایی که ساده و بی آلایش ، زندگی رو و هستی رو و کائنات رو و من می گم خدا رو می شه دید .

آن چنان شفاف و زلال که نمی شه از اون حالت که عده ای اسمش رو بی خدایی می ذارند ، دست کشید .....
و می مونی غرق در دریای آرامشی که
پر از خداست ولی اسمش بی خداییه !!!!

سارا گفت...

از زبانِ آن خدا دین ساختند *** وز بُتِ دین حربه ها پرداختند /
هرکه با کردارشان همره نشد *** کافرو بی دین و ایمان خوانده شد

کار قشنک از هرکسی سر بزنه زیباست و دلنشین. حتی اگه ما بر حسب تفکرات درست یا اشتباه خودمون صداش بزنیم بی دین!!!

راستی ما که با کلی افتخار به خودمون میگیم دیندار هیچوقت فکر کردیم "دین" واقعا یعنی چی؟؟؟

ناشناس گفت...

دوست عزیزی که دوستشان فوت کرده .
اگر شما صبحی از خواب بلند میشویدو بعد از حاضر شدن سوار ماشینتون می شوید که به محل کارتون بروید.توی یک خیابانی که فقط 30 کیلمتر می توانید برانید.در حال رارندگی باشید که ناگهان در عرض چند ثانیه یک کودک از بین ماشین های پارک شده کنار خیابان به جلوی ماشین شما بیفتد ولی هر عکس العملی از شما بی نیتجه خواهد ماند.آیا این قسمت نیست؟

مهراب

جواب:
من در دیکشنری دیدم که برای accident و incident معنای مشابهی آورده شده بود.
accident ::: در واقع مربوط به حالتی است که شخصی بدون اطلاع کافی یا از روی بی دقتی عملی را انجام می دهد که منجر به بروز یک رویداد ناخوشایند می شود. این می تواند لمس کردن یک شی تیز، سم، آتش و مواردی از این دست باشد. نکته ی مهم در این خصوص این است که شخص اطلاعی از پیامد های بعدی کاری که انجام می دهد ندارد. در مورد accident می توان با ریشه یابی حادثه تلاش کرد تا از اتفاق افتادن آن اجتناب شود، ولی بعضی accident ها ماهیتا قابل پیش بینی نیستند و نمی توان از وقوع مجدد آن ها پیش گیری کرد و حوادث مشابهی که در آینده نیز روی دهند همچنان accidental “تصادفی” باقی می مانند(به دليل عدم اگاهي)

اما incident::: این حالتی است که یک رویداد منجر به بروز نتایج ناخوشایند می شود ولی بر خلاف accident، عامل به وجود آورنده از پیامد عمل خود مطلع است، در این حالت می توان شخص، شرکت یا نهادی را مسئول دانست(حتي زلزله را مي توان يك incident دانست)
خاطرم هست كه يكي از اساتيد براي مشخص شدن موضوع گفت اگر دانشجويي بتونه براي accident يك مثالي بياره كه نشه جلوش گرفت يك جايزه خوب در نظر مي گيرم
يكي از دانشجويان كه خيال مي كرد مثالش به دل استاد مي شينه گفت
اگر وانتي در حركت باشد و عده اي در پشت وانت نشسته باشندو همزمان عقابي گوسفندي را شكار كند و به يكباره گوسفند از چنگال عقاب رها شود و بر سر مسافران پشت وانت بيفتد و يكي از انها كشته شود انوقت چه؟؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
خوب جواب خيلي سادس
پشت وانت كه نبايد مسافر سوار كرد!!!! و در ضمن براي ان سقفي تعبيه كنيم
يك تاملي در اين خبر داشته باشيم:
آمار تصادفات رانندگي در جاده ايران با مقايسه ساير کشور هاي جهان نگران کننده است زيرا ميزان تلفات تصادفات رانندگي در ايران 25 برابر ژاپن و 2 برابر ترکيه است
هر ساله در دنيا بيش از 50 ميليون نفر در اثر حوادث ترافيکي مجروح و 2/1 ميليون نفر کشته مي شوند و با وجود اين که ايران کم تر از يک صدم جمعيت جهان را در خود دارد، بيش از يک چهلم حوادث ترافيکي در آن رخ مي دهد که آماري بسيار وحشتناک است.

قطره گفت...

سارا جان ...

دلم خواست بگم که :

کسی که بخواد فکر کنه :

دین" واقعا یعنی چی؟؟؟

به یک جستجوی بیهوده می کشه ...

به بیراهه می ره .

زندگی باید کرد بدون قضاوت و بدون افکار ...

دین ، زندگی بدون فکر های زایده ...

دین در ذات ماست ...

زواید رو رها کردن ، رسیدن به دین است و این فقط

یک اسم و کلمه است که ما روش گذاشتیم .

مثل سنگ مرمری که اگر اطراف زایدش با تامل تراشیده بشه ، از درونش مجسمه ی زیبایی نمایان می شه ...

دین آرایش نیست ، پیرایش درون انسان است ...

زدودن اضافات تحمیل شده بر انسان ازلی ، در طول

قرنها ....

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.