قبل از پرداختن به کتابهای خودشناسی محمدجعفر مصفا و کریشنامورتی، چند سالی پای دروس "معرفت نفس "حسن حسنزاده آملی بودم. مؤسسهٔ امام حسن عسگری، پشت مسجد امام حسن در میدان صفائیه شهرری مکان کلاسها بود و آقای محمد شجایی - که هر کجا هست خدایا بسلامت دارش - مدرس دروس.
در ابتدای کتاب سه جلدی "معرفت نفس"، آیتالله حسنزاده برای ورود به مبحث شناخت، مثالی را میآورد تقریباً به این مضمون که وقتی شما میگویید این دست من است، این پای من است، این فکر من است، من میاندیشم و ... ، آن کس یا چیزی که دست و پا و فکر را به آن متعلق میدانید، چیست و کیست؟ و با دارای اصالت دانستن آن چیز یا کس، بحث را آغاز میکند. یعنی آن کس یا چیز را حقیقتی از انسان میداند، نه پندار. این را تا اینجا داشته باش فعلاً.
یکی از تمثیلهایی که به مصفا پیشنهاد دادم و بسیار مورد اقبالش قرار گرفت برای اشاره به هویت فکری، و از آن پس بکرات بکار میبرد – البته نه در کتابهایش بلکه در جمع دوستانه –، تمثیل پیاز است یا درخت. پیاز را در نظر بگیر، آن را لایه لایه کن. هر کدام از لایهها را میگوییم این یک لایۀ پیاز است و لایههای زیادی وجود دارد برای یک پیاز. حالا سئوال این است که اگر اینها لایههای پیاز است، خود پیاز چیست؟! یعنی پیاز خودش چیست و کجاست که اینها لایههایش هستند؟!
یکی از لمهایی که در ارتباط با همین موضوع تمثیل پیاز، مصفا همیشه توصیه میکرد نگاه کردن به انسانها(و از جمله به خودمان) بشکل یک ارگانیسم است، یعنی مجموعهای از گوشت و پوست و استخوان. ما وقتی کسی را میبینیم، گویی یک هویت و شخصیت ضمنی برای او قائل هستیم که آن را هم معمولاً پشت چشمان او میدانیم. روشن است که این شخصیت، ساختهشده توسط خود ماست، توسط فکر. حالا بوسیلهٔ این لم، فرد را بصورت یک موجود بیهویت و بیشخصیت و در حقیقت بدون دخالت فکرمان میبینیم. یعنی واقعیت او را آنچنان که هست میبینیم.
و اتفاقاً همین الآن بخاطرم آمد که در یکی از جلسات، مصفا دقیقاً موضوع "دست من"، "پای من" را بمیان کشید برای آنکه بگوید "این فقط یک دست است، نه دست من"!
البته نویسنده مطلع است که هر کدام از این دو دیدگاه(دیدگاه علامه حسن زاده و مصفا) تبعات و نتایج فلسفی خاص خودشان را هم بدنبال دارند و به آنها حداقل در این یادداشت کاری ندارد. شاید بعداً مطلبی دربارهٔ این تبعات و نتایج بنویسد.
حالا شما این دو تمثیل (اشارهٔ علامه حسنزاده و تمثیل پیاز مصفا) را بگذار کنار هم. تناقض وجود دارد، اینطور نیست؟ این تناقض را سالها پیش هنگام طی مسیر روستای جابان به تهران با مصفا در میان گذاشتم. صحبتهایی پیش آمد که بخاطر درجهٔ بیشتر اهمیتشان، اصل سئوال محو شد و در حقیقت بقدری به خود سئوال پرداخته شد که جواب دادن بدان، اهمیتش را از دست داد.
قصد نوشتن پاسخ این تناقض را ندارم. منظور صرفاً طرح سئوال است. اگر شما هم مایل بودی، بر آن تأملی کن.
در ابتدای کتاب سه جلدی "معرفت نفس"، آیتالله حسنزاده برای ورود به مبحث شناخت، مثالی را میآورد تقریباً به این مضمون که وقتی شما میگویید این دست من است، این پای من است، این فکر من است، من میاندیشم و ... ، آن کس یا چیزی که دست و پا و فکر را به آن متعلق میدانید، چیست و کیست؟ و با دارای اصالت دانستن آن چیز یا کس، بحث را آغاز میکند. یعنی آن کس یا چیز را حقیقتی از انسان میداند، نه پندار. این را تا اینجا داشته باش فعلاً.
یکی از تمثیلهایی که به مصفا پیشنهاد دادم و بسیار مورد اقبالش قرار گرفت برای اشاره به هویت فکری، و از آن پس بکرات بکار میبرد – البته نه در کتابهایش بلکه در جمع دوستانه –، تمثیل پیاز است یا درخت. پیاز را در نظر بگیر، آن را لایه لایه کن. هر کدام از لایهها را میگوییم این یک لایۀ پیاز است و لایههای زیادی وجود دارد برای یک پیاز. حالا سئوال این است که اگر اینها لایههای پیاز است، خود پیاز چیست؟! یعنی پیاز خودش چیست و کجاست که اینها لایههایش هستند؟!
یکی از لمهایی که در ارتباط با همین موضوع تمثیل پیاز، مصفا همیشه توصیه میکرد نگاه کردن به انسانها(و از جمله به خودمان) بشکل یک ارگانیسم است، یعنی مجموعهای از گوشت و پوست و استخوان. ما وقتی کسی را میبینیم، گویی یک هویت و شخصیت ضمنی برای او قائل هستیم که آن را هم معمولاً پشت چشمان او میدانیم. روشن است که این شخصیت، ساختهشده توسط خود ماست، توسط فکر. حالا بوسیلهٔ این لم، فرد را بصورت یک موجود بیهویت و بیشخصیت و در حقیقت بدون دخالت فکرمان میبینیم. یعنی واقعیت او را آنچنان که هست میبینیم.
و اتفاقاً همین الآن بخاطرم آمد که در یکی از جلسات، مصفا دقیقاً موضوع "دست من"، "پای من" را بمیان کشید برای آنکه بگوید "این فقط یک دست است، نه دست من"!
البته نویسنده مطلع است که هر کدام از این دو دیدگاه(دیدگاه علامه حسن زاده و مصفا) تبعات و نتایج فلسفی خاص خودشان را هم بدنبال دارند و به آنها حداقل در این یادداشت کاری ندارد. شاید بعداً مطلبی دربارهٔ این تبعات و نتایج بنویسد.
حالا شما این دو تمثیل (اشارهٔ علامه حسنزاده و تمثیل پیاز مصفا) را بگذار کنار هم. تناقض وجود دارد، اینطور نیست؟ این تناقض را سالها پیش هنگام طی مسیر روستای جابان به تهران با مصفا در میان گذاشتم. صحبتهایی پیش آمد که بخاطر درجهٔ بیشتر اهمیتشان، اصل سئوال محو شد و در حقیقت بقدری به خود سئوال پرداخته شد که جواب دادن بدان، اهمیتش را از دست داد.
قصد نوشتن پاسخ این تناقض را ندارم. منظور صرفاً طرح سئوال است. اگر شما هم مایل بودی، بر آن تأملی کن.
۳ نظر:
من هم گفته بزرگی از عارفان را درست میدانم که همین تجلی بظاهر موهوم و ساختگی را بشرط تزکیه واسطه ارتباط با عالم معنا میداند . شمشیر باید برهنه باشد و عاری از زنگار و آنوقت کارآمد است . فکر میکنم بعد از لایه لایه کردن پیاز هنوز نتوانسته باشیم آنرا محو کنیم . بقول موریس مترلینگ : وقتی یک شمع را فوت میکنیم شعله آن به کجا میرود ؟ جالبه فوت کردن باید با فوت یا همان مردن ربط داشته باشه . ممنون
بچه که بودم- سیزده چهارده ساله - چشمهام یه برق خاصی داشت ,هر موقع توآینه بهش نگاه میکردم مثل وقتی به یه گل نگاه میکنم مسحور در نفوذ و زیبائی آن میشدم دقیقا" یادم هست که یه نگاه کننده بود بدون احساس تعلق و وابستگی به اون چشمها.
معنای آن پیاز در واقع در همان چلوکبابی است که باهاش میخوریم! جدی میگم - یعنی معنای هر چیزی خارج آن چیز است و در رابطه با چیزی دیگر.
مثلا وقتی میگوییم یکی پدر است داریم در واقع به فرزند او اشاره میکنیم چون بدون وجود فرزند - پدر معنا ندارد. و وقتی میگوییم فرزند – معنای آن در وجود پدر و مادر است.
حالا ما همه چیز را باید با چیز دیگری و در رابطه با آن چیز دیگر بفهمیم و تعریف کنیم. غافل از "آنی" که فراتر از تعریف و رابطه است و مال ما هم نیست.
یعنی آن "من" که به آن اشاره میشود اصلا وجود *حقیقی* ندارد که بشود گفت که چیست و کیست. البته فرم من وجود *واقعی* دارد و ما معمولا به آن فرم است که اشاره میکنیم. اما واقعیت این فرم بستگی به آن بیننده هم دارد. (فکر کنید اگر از یک باکتری که ممکن است روی یک پیاز پیدا شود بپرسید که این پیاز چیست؟ او احتمالا راجع لایه های پیاز چیزی نمیداند و نمیگوید.)
خلاصه اینکه آن اصالت انسان نه چیزی هست و نه کسی در حالی که همه چیز و همه کس از اوست. مرز و حد ندارد که معین شود. مرز و حد توهم فکر فرمگرای ما است.
در پایان برگردیم به همان پیاز که در وادی مجازی (دنیای فرم) معنایش در رابطه با اجسام دیگر مشخص میشود و وادی حقیقت (عدم) هیچ!
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.