مسعود جان سلام. انشالله که حال و احوال خوب است و روبراه هستی. آقا در مورد صحبت تلفنی چند روز پیش راجع به طرح اقتصادی و business و اینکه گفتیم ایجاد پروژهای اقتصادی در آمریکا یا اینترنت باید خیلی سودآور باشد، ایدهای بکر بنظرم رسیده است.
بگذار از اصل و ریشهٔ این طرح برایت بگویم که خوب در جریان باشی. چند سال پیش در یکی از نمایشگاههای قرآن که هر سال ماه رمضان در تهران برگزار میشود، دیدم تبلیغ "بالشتک قرآنی" میکنند. خیلی کنجکاو شدم و رفتم جلو ببینم چی هست. داخل بالش خواب، ضبط صوت گذاشته بودند که نوار قرآن پخش میکرد و در توضیحات این محصول نوشته بودند که "طبق فلان اصول روانشناسی میتوان از قدرت ضمیرناخودآگاه درهنگام خواب استفاده کرد و آیات قرآن را حفظ کرد، این شیوه برای یادگیری زبان انگلیسی هم کاربرد دارد. طراحان حفظ قرآن در خواب هم همين شيوه را دستمايهٔ کار خود قرار دادهاند."
اتفاقاً آن روزها مشغول حفظ یک سری مطالب درسی بودم. ایده را گرفتم و مطالب درسی را بروی نوار خواندم و بمدت چند هفته، قبل از خوابیدن صدا را پخش میکردم و با آن بخواب میرفتم. اما از تو چه پنهان، ظاهراً ضمیر ناخودآگاه من به همان خنگی ضمیرخودآگاه من بود! بقول سوسن تسلیمی که به زور میخواست سیاهی پوست باشو را در آب بشوید، کودنی من هم "نیبیدی که نیبیدی".
البته من ایمانم را به آن اصول روانشناسی از دست ندادم چرا که محال است روانشناسان بزرگ اشتباه کنند. بهمین خاطر فکر کردم این روش بالشتکی حتماً بر من یکی کارساز نیست ولی روی بقیهٔ مردم اثر دارد. کمی با خودم فکر کردم و گفتم حداقل که میتوانم این ایده را بزنم به کار اقتصادی. و اینجا بود که جرقهای بزرگ در مغزم زده شد و تبدیل به انفجار شد.
با خودم گفتم این روزها که مولانا مد است و هر جا میرویم مجلسی عرفانی گرم است، کافیست یک محصول عرفانی تولید کنیم و کلی به جیب بزنیم. این بود که طرح "بالشتک مولانا" به ذهن مبارکم خطور کرد و البته به خودم امیدوار شدم که آنقدرها هم خنگول نیستم!
چند تا نوار از شعرهای مولانا میخوانیم و میگذاریم در یک ضبط صوت و آن را هم میگذاریم در بالشی نرم و خوشخواب، بروشوری پر از حرفهای گنده گندهٔ عرفانی، (از همین حرفها که هیچکس نمیفهمد یعنی چه و بروی همدیگر هم نمیآوریم و تازه باعث ابهت و رمز و رازی بالش هم میشود،) میگذاریم داخل بسته و میفرستیم بازار. روی بسته هم با خط درشت و مقدس نستعلیق این مصرع از مثنوی معنوی مولانا را مینویسیم: "گر تواش بالش کنی هم میشود" که بنوعی تأیید محصولمان از طرف شخص شخیص عالیجناب مولوی نیز هست.
سرت را درد نیاورم مسعود، ایده را با دوست اهلعرفان و اقتصاد اقتصاد و عرفان استاد بیرنگی درمیان گذاشتم. با چشمهای گرد و گشاد به من زل زد و گفت: "تنهایی فکر کردی؟" گفتم: "چطور؟ بهم نمیاد؟!" گفت:"وجه اقتصادیش جای خود، از نظر فرهنگی چه وجهای دارد؟" گفتم:"باعث ایجاد زیرساخت شناخت مولاناست و همینطور کارآفرینی هم میکند. ببین، مردم بوسیلهٔ بالشتک مولانا، اشعار مثنوی را حفظ میکنند، مخصوصاً کودکان و نسل جوان. این باعث میشود اولاً زبان فارسی زنده نگه داشته شود و ایران عزیزمان سربلند(خیلی بلند) بماند، چرا که خود مولانا می فرماید: پارسی گو گرچه تازی خوشتر است(!)، دوماً با رواج فرهنگ حفظ مثنوی معنوی توسط بالشتک مولانا همین نوجوانان و جوانان آینده میتوانند رفتهرفته در مدرسهها مسابقهٔ حفظ مثنوی معنوی برگزار کنند آنهم در سطوح گوناگون: حفظ کل مثنوی، حفظ ابیات صفحات زوج، حفظ ابیات صفحات فرد، حفظ یک صفحه در میان، حفظ دو صفحه در میان، حفظ از اول به آخر، حفظ از آخر به اول، حفظ ضربدری، حفظ دفتری و بسیاری سطوح دیگر. این مسابقات هم میتواند در سطح کوچه، محله، خیابان، بزرگراه، شهر، استان و کشور و حتی در سطح بینالمللی هم برگزار شود. تازه بدلیل اینکه مولانا مال خود ما ایرانیهاست مثل کشتی آزاد میتوانیم همیشه در رشتهٔ حفظ مثنوی در سطح جهان حرف اول را بزنیم، هرچند نباید رقبای بزرگی همچون افغانستان و ترکیه را دستکم بگیریم. برگزاری این مسابقات و مراسم مسلماً احتیاج به گردانندگانی دارد که خود این موضوع باعث ایجاد مشاغل متنوع هم میشود. خدا را چه دیدی شاید توانستیم رادیو تلوزیون مولانا هم بزنیم و شاید نمایندهای هم به مجلس فرستادیم. تازه..." اینجا بود که استاد بیرنگی که آنوقتها البته هنوز رنگی داشت، وسط حرفم پرید و گفت: "خیلی خوب. بسه. میترسم این کار اقتصادی-فرهنگیات به سیاست هم بکشد. بگذار فکر کنم و جواب خواهم داد."
بله، مسعود جان. البته دیگر خبری از استاد بیرنگی نشنیدم. این بود که ایده را با وجود ترس از دزدیده شدن(خودم!) پنهان کردم. تا همین چند روز پیش که تلفنی صحبت کردیم بمحض قطع کردن یادم به این طرح افتاد. حالا هم که من و تو از کشور زدهایم بیرون و بازار بزرگتری در اختیار داریم، بیا تا طرحی نو دراندازیم و ضبطصوت در بالش اندازیم و بزنیم به تولید انبوه Rumi pillow که بجان تو عجیب نانی در آن است. خوبی مشتریهای خارجی هم در اینست که هیچی از اشعار مولانا متوجه نمیشوند و همین موضوع باعث قداست و ابهت بیشتر بالشتک میشود. باور کن، مسعود، همین چند وقت پیش بود سخنرانی استاد مولویشناس بزرگ، نه، خیلی بزرگ (در حد دو ایکسلارج) را میشنیدم که ضمن سخنرانی، به مخاطبین غیرفارسیزبان میگفت: "ابیاتی را از مولانا برایتان میخواهم بخوانم. مهم نیست که شما نمیفهمید چه میگوید. چون این ابیات از زبان مولانا بیان شده، همین که بشنوید هم اثر خودش را میکند." بنابر این سخن عمیق این استاد، همان یک نوار که به فارسی پر میکنیم و میگذاریم داخل بالش، برای کل مردم دنیا هم کفایت میکند و دیگر نیاز به مترجم و خرجهای اینچنینی هم نیست. محصول ما بالذاته توسعهیافته و upgrade شده است!
حالا روی این موضوع فکر کن. حواست هم باشد که با کسی در میان نگذاری که مبادا ایده را بدزدند. من که مواظب خودم هستم!
به برو بچهها سلام برسان.
خداحافظ.
---
پادکست این یادداشت: بالشتک مولانا
بگذار از اصل و ریشهٔ این طرح برایت بگویم که خوب در جریان باشی. چند سال پیش در یکی از نمایشگاههای قرآن که هر سال ماه رمضان در تهران برگزار میشود، دیدم تبلیغ "بالشتک قرآنی" میکنند. خیلی کنجکاو شدم و رفتم جلو ببینم چی هست. داخل بالش خواب، ضبط صوت گذاشته بودند که نوار قرآن پخش میکرد و در توضیحات این محصول نوشته بودند که "طبق فلان اصول روانشناسی میتوان از قدرت ضمیرناخودآگاه درهنگام خواب استفاده کرد و آیات قرآن را حفظ کرد، این شیوه برای یادگیری زبان انگلیسی هم کاربرد دارد. طراحان حفظ قرآن در خواب هم همين شيوه را دستمايهٔ کار خود قرار دادهاند."
اتفاقاً آن روزها مشغول حفظ یک سری مطالب درسی بودم. ایده را گرفتم و مطالب درسی را بروی نوار خواندم و بمدت چند هفته، قبل از خوابیدن صدا را پخش میکردم و با آن بخواب میرفتم. اما از تو چه پنهان، ظاهراً ضمیر ناخودآگاه من به همان خنگی ضمیرخودآگاه من بود! بقول سوسن تسلیمی که به زور میخواست سیاهی پوست باشو را در آب بشوید، کودنی من هم "نیبیدی که نیبیدی".
البته من ایمانم را به آن اصول روانشناسی از دست ندادم چرا که محال است روانشناسان بزرگ اشتباه کنند. بهمین خاطر فکر کردم این روش بالشتکی حتماً بر من یکی کارساز نیست ولی روی بقیهٔ مردم اثر دارد. کمی با خودم فکر کردم و گفتم حداقل که میتوانم این ایده را بزنم به کار اقتصادی. و اینجا بود که جرقهای بزرگ در مغزم زده شد و تبدیل به انفجار شد.
با خودم گفتم این روزها که مولانا مد است و هر جا میرویم مجلسی عرفانی گرم است، کافیست یک محصول عرفانی تولید کنیم و کلی به جیب بزنیم. این بود که طرح "بالشتک مولانا" به ذهن مبارکم خطور کرد و البته به خودم امیدوار شدم که آنقدرها هم خنگول نیستم!
چند تا نوار از شعرهای مولانا میخوانیم و میگذاریم در یک ضبط صوت و آن را هم میگذاریم در بالشی نرم و خوشخواب، بروشوری پر از حرفهای گنده گندهٔ عرفانی، (از همین حرفها که هیچکس نمیفهمد یعنی چه و بروی همدیگر هم نمیآوریم و تازه باعث ابهت و رمز و رازی بالش هم میشود،) میگذاریم داخل بسته و میفرستیم بازار. روی بسته هم با خط درشت و مقدس نستعلیق این مصرع از مثنوی معنوی مولانا را مینویسیم: "گر تواش بالش کنی هم میشود" که بنوعی تأیید محصولمان از طرف شخص شخیص عالیجناب مولوی نیز هست.
سرت را درد نیاورم مسعود، ایده را با دوست اهل
بله، مسعود جان. البته دیگر خبری از استاد بیرنگی نشنیدم. این بود که ایده را با وجود ترس از دزدیده شدن(خودم!) پنهان کردم. تا همین چند روز پیش که تلفنی صحبت کردیم بمحض قطع کردن یادم به این طرح افتاد. حالا هم که من و تو از کشور زدهایم بیرون و بازار بزرگتری در اختیار داریم، بیا تا طرحی نو دراندازیم و ضبطصوت در بالش اندازیم و بزنیم به تولید انبوه Rumi pillow که بجان تو عجیب نانی در آن است. خوبی مشتریهای خارجی هم در اینست که هیچی از اشعار مولانا متوجه نمیشوند و همین موضوع باعث قداست و ابهت بیشتر بالشتک میشود. باور کن، مسعود، همین چند وقت پیش بود سخنرانی استاد مولویشناس بزرگ، نه، خیلی بزرگ (در حد دو ایکسلارج) را میشنیدم که ضمن سخنرانی، به مخاطبین غیرفارسیزبان میگفت: "ابیاتی را از مولانا برایتان میخواهم بخوانم. مهم نیست که شما نمیفهمید چه میگوید. چون این ابیات از زبان مولانا بیان شده، همین که بشنوید هم اثر خودش را میکند." بنابر این سخن عمیق این استاد، همان یک نوار که به فارسی پر میکنیم و میگذاریم داخل بالش، برای کل مردم دنیا هم کفایت میکند و دیگر نیاز به مترجم و خرجهای اینچنینی هم نیست. محصول ما بالذاته توسعهیافته و upgrade شده است!
حالا روی این موضوع فکر کن. حواست هم باشد که با کسی در میان نگذاری که مبادا ایده را بدزدند. من که مواظب خودم هستم!
به برو بچهها سلام برسان.
خداحافظ.
---
پادکست این یادداشت: بالشتک مولانا
۱۹ نظر:
باعرض سلام وادب واحترام
مرتضی میگه:
بالشی زیر سرم بگذاشتی
در عوض آرامشم برداشتی
زین نمط موی سرم راریختی
موی مصنوعی بجایش کاشتی
سلام
آقای پانویس برای همچین تجارتی اگر به یک حسابدار آشنا به امور مثنوی نیاز پیدا کردید بنده هستم در خدمتتون
. اگر مایل هستید روزمه را میل کنم (:
من اولین مشتری شم
نمایندگی هم می پذیرید؟
من حاضرم تولیدات شما را در شیراز و چند شهر دیگر بفروش برسانم.
Payedar bashid jandeh ra az lab o loche e ma ensaan haay e door az vataan gereftid.
Ramin
سوداگران عالم پندار را بگو
سرمايه كم كنيد كه سود و زيان يكي است
آیا باید برداشت معقول از این ماجرا این باشد که : عجب تفکرات و ایده های موهن و سخیفی ؟!! ولی بنظر من چاره ای نیست چون مراتب و دیدگاه ها متفاوت است و جایی برای قضاوت نمیماند و بد و خوبی ندارد ، بقول معروف ( بد اونه که نباشی ) .
اول فکر کردم این بیت مثنوی را از خودتان ساخته اید ولی در مثنوی چک کردم و دیدم واقعا از مولوی است!!
"گر تواش بالش کنی هم میشود"
پس حکم مؤید هم دارید!
عالیه - کار میکنه!
این هم یک محصول دیگه که خیلی پرفروشه:
http://www.youtube.com/watch?v=FmiTeLtDrlk
سلام آقای پانویس من تا جلسه بیست و شش شرح مثنوی را همراه با شوهرم گوش داده ام و خیلی خیلی خوشحالم که توانستم سایت شما را هم پیدا کنم
زندگی ما از وقتی صحبتهای شما را درباره خودشناسی گوش می دهیم تغیر کرده و آن را مدیون شما هستیم
خواستم از صمیم قلب از طرف هردوی ما از شما بخاطر صحبتهای تاثیرگذارتان تشکر کنم
صمیمانه دعاگوی سلامتی شما هستیم
از طرف پیمان و فاطمه
سفارش و پیش خرید هم قبول میکنید؟
شماره حساب بدید لطفا!!
نمیدانستم اینقدر استقبال میشود.
بفرما، آقا مسعود. حالا هی تعلل کن!
با سلام
جالب بود، مثل همیشه خوب مسائل و قید و بندها را بیان کردید.
ای بابا دلمون پوسید از دست این business شبها با یه لیوان چای داغ و خستگی زیاد از دنیا میام اینجا انگار ........
سلام بر عزیزان همدل ....
برام خاطره ای تداعی شد :
وقتی سوم دبستان بودم ، معلم 20 تا کلمه بهمون داد گفت باهاشون جمله هایی درست کنید . من داستانی نوشتم که همه ی کلمات رو توش بکار بردم . معلم مون بهم گفت :
اگر بالاتر از نمره ی 20 بود برات می دادم .
پانویس عزیز در این پست شما بطور شگفت انگیزی موضوعات متنوع طنز . واقعیت . تراژدی. حسرت .خاطره. عرفان .سیاست. اقتصاد. کار آفرینی. اتوریتی.استثمار. کلاهبرداری . رساله نویسی در مورد گربه ی ته باغ . تقلید کورکورانه و ...و .و
همه را در خود جمع شده و اشاره بهشون شده ....
دلم خواست بگم که :
پانویس اگه بالاتر از 20 نمره ای بود براتون می دادم ....
لبخند .
ولی من میگم به بالش قانع نشید.کار بالش که گرفت بزنیم تو خط تشک و پتو و ملحفه.تو تشک یه سیستم لرزاننده کار میزاریم که هر یه ساعت یه بار طرفو بپرونه،از اشعار هم واسه طراحی ملحفه استفاده می کنیم...
سلام آقای پانویس. نوشته خواندنی ای بود. وصف حال انسان امروزی و بقول حضرتعالی تلخندی.
در مورد عکسی که برای این نوشتار انتخاب کرده اید می خواهم حدسی بزنم. آیا شما در انتخاب این تصویر به این ابیات مولانا نظر داشته اید؟
بانگ آبم من بگوش تشنگان
همچو باران می رسم از آسمان
برجه ای عاشق برآور اظطراب
بانگ آب و تشنه و آنگاه خواب؟
ابیاتی که در جلسات شرح مثنوی بر آنها تاکید فراوان داشتید.
حدسم درست است؟
سعیدی عزیز، همینطور است.
عجب
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.