آیدا یا نرگس؟


 
   در بازه‌ای زمانی، از مشتری‌های قرص ساندویچ‌ها و فست‌فودهای آیدا و هایدا در تهران بودم. طوری شده بود که محال می‌دیدم بتوانم آیدا و نوشابه را ترک کنم. اما بعد از بلایی که بواسطهٔ مصرف همین فست‌فودها بر سرم آمد، هم نوشابه و هم کل فست‌فود را به کل ترک کردم. در افرنگ هم کافر مک‌دونالد و کی‌اف‌سی شده‌ام و چه بشود که دو یا سه ماه یکبار، یکی آنهم برای مزه‌اش بخورم. هر چند خیلی سخت است.

   نمی‌دانم در ترکیبات مک‌دونالد و کی‌اف‌سی و نوشابه‌هایشان چه می‌ریزند که اینقدر خوشمزه می‌شود و از طرف دیگر باعث نوعی اعتیاد به آنها می‌شود. هر چه هست، طوریکه یکی از دوستان مرا از آن آگاه کرده، بسیار برای سلامتی مضر هستند. اینجا در استرالیا سه بلای اصلی بجان جامعه افتاده: چاقی، الکل و قمار. که اولی بیشتر از صدقه سری همین فست‌فودهاست.

با مهتاب



بمناسبتی غزلی از حافظ را می‌خواندم که در بیتی از آن، نکته‌ای لطیف دیدم. می‌گوید:

پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند!

   دزدکی، پنهانکی کار خیر کن. خوب نیست آدم کار خیرش را آشکار کند(حالا بگذریم که ما اصلاً کار خیر نمی‌کنیم، چه آشکار، چه نهان!). و چه کار خیری بهتر از اینکه مرا به برت بخوانی؟ این کار خیر را برای رضای خدا انجام بده. چرا که خدا کار نهانی را می‌پسندد!

   ضمناً، در کار خیر هم حاجت هیچ استخاره نیست.

توجه!


 
   دوستان متأسفانه برای بنده وضعیتی پیش آمده که مجبورم جلسهٔ شنبه را که در انتهای نظرسنجی اخیر و نیز در یادداشت پیش (شمارهٔ ۷) اعلام کرده بودم، کنسل کنیم.

    بنابراین، امشب در پالتاک جلسه‌ای نخواهیم داشت.
 

  
 نظردهی (مخصوص دوستان داخل ایران)

چند خبر



بدون مقدمه:

۱. بنده هر روز ده دوازده ایمیل شکایت‌آمیز دریافت می‌کنم که "ما نمی‌توانیم از سایت‌هایی که فایل‌های صوتی جلسات مثنوی روی آن‌ها گذاشته شده، دانلود کنیم". خطاب به این دوستان عرض می‌کنم که در صفحهٔ آرشیو جلسات، پنج روش برای دانلود گذاشته شده است که خود روش پنجم نیز، چهارده سایت متفاوت را شامل می‌شود. یعنی با این حساب، آرشیو جلسات بروی هجده سایت قرار دارد. حال اگر همهٔ این سایت‌ها برای شما که در ایران هستید بسته است، دیگر من چه می‌توانم بکنم؟! خود شما راه و روشی را پیشنهاد بدهید. بنده کار دیگری از دستم ساخته نیست.

۲. دوستانی که قبلاً وبلاگ آقای دکتر بنانی را در سایت و وبلاگشان لینک داده بودند، مطلع باشند آدرس وبلاگ ایشان به: www.mbanani.com تغییر کرده است. بهتر است این آدرس جدید را در لینکی که داده‌اند اعمال کنند. چون آدرس قبلی در ایران بسته است.

۳. پرسش پاسخ شمارهٔ ۲۱ سایت آقای مصفا منتشر شده است. با مراجعه به این صفحه می‌توانید فایل‌های صوتی آن را دانلود و گوش کنید.

۴. برای حفظ ارتباط، بهتر است در خبرنامه‌های سایت‌ها و وبلاگ‌هایی که در بخش پیوند‌ها (گوشهٔ سمت راست این صفحه) آمده است، عضو شوید. چون بنده همهٔ این سایت‌ها را بیمهٔ حضرت ابوالفضل کرده‌ام! لذا در دسترس بودن آن‌ها در ایران، به میزان اعتبار این بیمه بستگی دارد.

۵. نظرسنجی تغییر ساعت جلسات آنلاین شرح مثنوی برای دوستان ارسال شده است. اگر عضو خبرنامهٔ شرح مثنوی نیستید اما در جلسات شرکت می‌کرده‌اید، در این نظرسنجی شرکت کنید. اگر هم قبلاً رأیتان را داده‌اید، که هیچ.

۶. کلاغی که لانه‌اش روبروی اتاق من بود، بالاخره به جوجه‌اش پرواز کردن را یاد داد و او هم بال گرفت و رفت.

۷. جمعهٔ همین هفته یعنی پنجم فروردین برابر با ۲۵ مارس جلسه‌ای خارج از برنامهٔ جلسات شرح مثنوی در پالتاک خواهیم داشت. شعر می‌خوانیم و انشالله گل می‌گوییم و گل می‌شنویم. و کمی هم دربارهٔ برنامه و ساعت جلسات صحبت می‌کنیم. هر کس دوست دارد، می‌تواند شرکت کند. زمان آن بوقت ایران می‌شود ۱ صبح شنبه، بوقت اروپای مرکزی می‌شود ۹:۳۰ جمعه شب. این زمان را بوقت کشورهای دیگر در این جدول می‌توانید ببینید. این جلسه کنسل است.

٨. متاسفانه گویا امکان نظردهی در این سایت برای دوستان داخل ایران بسته شده است. لذا از این به بعد، در انتهای هر مطلب لینکی با عنوان «نظردهی (مخصوص دوستان داخل ایران)» می‌گذارم که با کلیک بروی آن، می‌توانند نظرشان را ارسال کنند.

هزار عید نوروز



ای روی تو شمع مجلس‌افروز
سودای تو آتش جگرسوز

رخسار خوش تو عاشقت را
خوشتر ز هزار عید نوروز

قوز بالا قوز



   مردم استرالیا علاقهٔ وافری به خوردن شراب و آبجو دارند. در فرهنگشان خوردن شراب و آبجو مثل خوردن چای در فرهنگ ایرانی است. همانطور که ما از بچه‌گی حتی در شیشهٔ شیر بچه چای می‌ریزیم و در هر مهمانی محال است چای نباشد، اینها هم دقیقاً همین ارتباط را با شراب و آبجو دارند. درست همان کیفی که ماها از خوردن چای و دور هم بودن می‌کنیم، آنها از خوردن شراب و آبجوی دور هم، می‌کنند. این را داشته باش تا اینجا.

بیله دیگ، بیله چغندر



   دوستی دارم اهل کره شمالی که گهگاهی می‌نشیند و از وضع فرهنگی کشورش می‌گوید. شاید بدانی کره شمالی شدیداً دیکتاتوری اداره می‌شود. هانگ(دوست کره‌ای من) می‌گوید: "وضعیت فرهنگی و اعتقادی مردم کره طوری است که اصلاً جامعه اقتضاء می‌کند دیکتاتور داشته باشد." می‌گوید: "فرض کنیم تمامی مسئولان کره طی یک شب عوض شوند و سیستمی کاملاً عادل و قانون‌مدار بر جامعه حاکم شود، فرهنگ مردم کجا می‌رود؟ آن هم ممکن است یک شبه غیب شود؟ مسلماً تا وقتی فرهنگ خود مردم موجب فساد است، صحبت از نظم، قانون و عدالت بی‌فایده است.(تازه با فرض آنکه خود قوانین سالم باشند). خلاصه آنکه چنین فرهنگی چنین سیستمی هم می‌طلبد.

   این را که گفت یادم افتاد به صحبتی که اخیراً با دوست عزیزم جمیله داشتم و دربارهٔ یکی از داستا‌ن‌های کتاب "یکی بود یکی نبود" جمالزاده، بنام "بیله دیگ، بیله چغندر"، که آن را بصورت کتاب صوتی برایم فرستاد، صحبت کردیم. داستانی شنیدنی است انصافاً، آنهم با قلم شیرین جمالزاده. ضرب‌المثل "بیله دیگ بیله چغندر" را نشنیده بودم. کمی فکر کردم و حدس زدم کلمهٔ "بله" همان "بیله" یا "بئله" ترکی باشد که بمعنی "چنین" است، یعنی "چنین دیگی برای چنین چغندری مناسب است".

تدبیر



من رشتهٔ محبت خویش از تو می‌بُرم
شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم

نکبت



   دیروز در دانشگاه متوجه شدم هزینه پارکینگ ماشین را از چهار دلار کرده‌اند هشت دلار. پرسیدم چرا، گفتند چون پارکینگ دانشگاه را داده‌اند به بخش خصوصی!

   عمو سام از سر و روی دولت‌ها می‌بارد.
 

دل‌زندگی



   خدمت شمس‌الدین عزیز، قربان بالاخره بقول شما "هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق" یا بقول مصلح‌الدین "مرد نکونام نمیرد هرگز"؟! انسان برای زنده کردن دلش تدبیری کند یا برای آنکه "نامش به نکویی" ببرند؟!

   در ثانی، اصلاً نمی‌دانم شما دو نفر چه اصراری به "هرگز نمردن" و "ثبت شدن دوام انسان بر جریدهٔ عالم" دارید!

مرد نکونام



   مصلح‌الدین جان، همین الآن که زنده هستیم چه اهمیت دارد از ما به نیکی نام ببرند یا نبرند؟ چه برسد به وقتی که - ایشالله پس از صد و بیست سال – مُردیم و دیگر نیستیم که ببینیم دیگران از ما چطور یاد می‌کنند.