مرد نکونام



   مصلح‌الدین جان، همین الآن که زنده هستیم چه اهمیت دارد از ما به نیکی نام ببرند یا نبرند؟ چه برسد به وقتی که - ایشالله پس از صد و بیست سال – مُردیم و دیگر نیستیم که ببینیم دیگران از ما چطور یاد می‌کنند.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

منظورش از نگاه دیگران است .

ناشناس گفت...

نام نیک، آبرو، اعتبار و واژه هایی از این دسته در زندگی اجتماعی کارکرد اساسی دارند، حکم کارت اعتباری امروزی هستند، با کارت اعتباری شما می توانید بدون اینکه مبلغی در حسابتون باشد، خرید کنید ( یعنی بانک بر اساس سابقه گردش حساب شما و ... اجازه می دهد تا مبلغی بدون اینکه پولی در حسابتان باشد خرید کنید، البته اگر دقیقا مطمئن نیستم که به این صورت باشد یا نباشد ولی در مثال مناقشه نیست) ، انسان یک موجود اجتماعی است، همین طور که اغلب حیوانات نیز اجتماعی زندگی می کنند چون در اجتماع شانس بقاء گونه بیشتر است، دسته گرگها به صورت گله ای حمله می کنند و حتی قادرند یک حیوان چندین برابر خودشان را شکار کنند.
زندگی انسانها نیز به همین شکل است، من و شما به عنوان یکی از این اعضاء می بایست مورد پذیرش گروهی که در آن هستیم باشیم و مهمترین آن پذیرش ارزشهای آن است اگر نخواهیم در گروه بمانیم این ارزشها ( که عموم قوانین آن برای بقاء گروه است) نیز خودبخود منتفی می گردند و ما آن را پس از مدتی رها خواهیم کرد، البته پدیده شرطی شدگی مغز را نباید فراموش کرد که ممکن است باعث دوام ارزشهایی که کارکرد خود را از دست داده اند شوند...
از حرف اصلیم منحرف شدم، روده درازی بس است...
اصل حرفم این بود که تا زنده ایم، اعتبار ، ابرو و ... شانس بقای ما در اجتماع را بالا می برد، اگر من اعتبار خوبی داشته باشیم، با این اعبتار می توانم فرصتهای بیشتری را خرید کنم و...
یک مثال: یک خانواده از یک شهر دیگر به محل زندگی ما کوچک کرده بودند ( در روستای ما)، ما شنیده بودیم که زن خانواده یک سری روابط نامشروع داشته است و بر این اساس آن خانواده مورد پذیرش جامعه قبلی خود نبودند. یعنی اعبتاری نداشتند. افراد جامعه به سرعت عدم اعتبار در یک زمینه را به زمینه های دیگر تعمیم می دهند به طوری که زندگی برای فرد مشکل می شود.

morteza deyanatdar گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:

بداهه
پانویسا نام نیکو بهر عشاقان چکار
نام نیکو بهر سعدی عشق بر ما افتخار
عشق از اول همه رسوایی و بد نامی است
نام نیکو را بگو رو عشق بر ما شد سوار

آیا نه چنین است؟

همین!!!

ناشناس گفت...

فکر میکنم دنیا یه سیستم و زندگی در دنیا با قوانین این سیستم ممکنه , بروز انسانیت تنها راه انسان ست و شاید نمردن انسان نیکونام آثار تبعی این راه باشه هرچند من هم فکر میکنم این آثار جذابیتی در انسان امروزی ایجاد نمی کند اما راه همان راه است و غیر آن نیست ........
بازم فکر میکنم شاید اینم یه قانون .... گره خوردن غم و درد با.....
این غزل دیوانه کننده ابتدای برنامه 142 چقدر وصف حاله و بیت آخرش هم ....
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را

tabkom گفت...

نیاز به بقا یک خواهش فطری و درونیست، بقول شما حتی این عرفانی کارها ( اصطلاحی شکسته نفسانه ) هم بقای سالم و کامل خودشان را خواهانند، ولی خوب بعضی ها به آدرسی عوضی مراجعه میکنند و خود و دیگران را به دردسر میاندازند.

ناشناس گفت...

نام نیک هم مانند سایر ارزش های اعتباری بسته به کیفیت روحی انسان می تواند خوراک هویت فکری قرار بگیرد چه برای فرد صاحب نام و چه برای دیگران که او را اتوریته میکنند و چه برای کسانی که وقتی آثار و خدمات فردی را مغایر با منافع و مصالح خود می بینند درصدد بدنامی آن فرد و یا تخریب آثاروی بر می آیند و چه دردناک است اگر ددان و دیوان کسی را مورد هجوم قرار دهند که آن فرد نه در جهت حفظ هویت فکری بلکه برای سعادت و آرامش روانی بشریت دست به قلم برده باشد (بالطبع چنین فردی نمی تواند برای "خود" ش دنبال نام نیک باشد) و مانع دستیابی دیگران به این آثار شوند.

قطره گفت...

به قطره ی اشک کسی که هیچ چی نداره برای افتخار کردن ، سجده می کنم ....

فخر از نفس ، است ... درستش اینه که داشته هامون رو شکر کنیم نه اینکه بهشون افتخار کنیم .

در افتخار ، تکبر است ولی در شکر ، تکبر نیست .

هر کسی در زندگی چیزهایی داره که بهش تکیه کرده .
و دوست نداره از دستشون بده و در اثر عدم رسیدن به حالت تسلیمه ....

وابستگی گاهی اونقدر شدیده که انسان می خواد حتما یک یادگاری بذاره بره ....

فراعنه ، برایم تداعی شدند که مومیایی می کردند تا جسمشون باقی بمونه .....


ولی ته دلم خیلی خوشحالم که افرادی مثل سعدی و مولانا و حافظ و .... هنوز موندند ...

اینها چراغ هستند .

از خودشون " رد نور " گذاشتند .

شکر ...

ناشناس گفت...

مرد نکونام به خاطر اثر گذاری اش در دنیا نکونام میشود . چیزی که خیلی وقتها فراموش میکنیم، این است که اثر گذار باشیم .

حال بیایید آرمانشهری که سعدی میدیده ببینیم. فرض کنیم که همه ما انسانها در جهتی حرکت کنیم که اثر گذار باشیم ، حال به هر نحوی(علمی ، دستگیری از دیگران و ...) آیا چنین آرمانشهری واقعا زیبانیست ؟!

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.