تأملات یک دوست



   آقا رضا پنج فایل صوتی فرستاده است که در آنها قسمتی از کتابی بتألیف کریشنامورتی را ترجمه کرده و خودش کامنتهایی گفتاری بر آنها افزوده است. این فایلها را قرار بود در صفحهٔ جلسهٔ ۱۴۵ شرح مثنوی هم بیاوریم اما تأخیر افتاد و حالا می‌آوریم. کار مفید و تازه‌ای کرده است. از جمله موضوعاتی که در این کار درباره‌اش صحبت شده، سئوالی بسیار شایع دربارهٔ مراقبه(مدیتیشن) است. خود ایشان در فایل صوتی دربارهٔ کتاب مذکور بیشتر توضیح می‌دهد. این پنج فایل را دوستی بهم چسبانده و مدت آنها روی هم حدود نیم ساعت شده است. از طریق لینک زیر می‌توانی آن را دانلود کنید یا آنلاین گوش کنید.


.: دانلود مستقیم فایل صوتی :.

   اگر نکته یا نکاتی ضمن گوش دادن صحبت فوق بذهنت آمد می‌توانی در بخش نظرات بنویسی. اگر هم سئوالی و موضوعی چالش‌برانگیز برایت پیش آمد، نگهدار تا اگر عمری بود در جلسات آنلاین دربارهٔ آن صحبت کنیم.

 

۱۳ نظر:

امین گفت...

سلام رضا عزیز،

ممنون

tabkom گفت...

با سلام،
اول اینکه امیدوارم که شما به مقصد رسیده باشید و جالب اینجاست که اگر به مقصد رسیده باشید ما میبینیم که مثل برق لامع سایت شما بروز شده و این مسئله کلا داستان سفر و دوری و.........همه جوانب آنرا تحت تاثیر قرار میدهد ( سفر هم بود سفر‌های قدیم ) ، ( حالا نمیدانم با این اوصاف آقا مرتضی طاقت میاره چهل روز کامنت نگذاره ) خوب این هم اندر احوالات پیشرفت علم و امکانات دنیای مجازی است که باب این گونه مراودات را باز کرده و چه خوب کرده .

دوم اینکه امروز به حدیث یا نمیدانم آیه : ( المومن مرآت المومن ایمان آورده آینه‌ای است برای ایمان آورده ) فکر میکردم و جالب اینجاست که دیدم بعد از شنیدن اینهمه فایل صوتی و نوشتاری از آقای پانویس من هیچگونه شناختی (روم به دیوار از نوع خاله زنکی آن و با عرض معذرت بسیار از خانمها ) از آقای پانویس ندارم اما تا دلم بخواد انعکاس این تاویل و تفسیرهای خودشناسانه را مکرر دریافت میکنم و باید به آقای پانویس احسنت گفت چون الحق آینه را تمام قد و میزان نگه داشته و چه خوب کرده.

سوم اینکه این سیستم دانلود مستقیم که تو سایت خودتان فایل آقا رضا را گذاشتید واقعا معرکه است و راحت میشود بدون مانعی دنلود کرد متاسفانه الان برای دنلود فایلهای جلسه 145 حسابی مشکل داریم و همه درها بسته میباشد.

دوش از پی می هر در که زدم
در باز نشد جز خانه دل

آنجا چو شدم
گفتند قدم هر جا زده‌ای بیجا زده‌ای

و چهارم در مورد فایل صوتی و ترجمه آقا رضا بیان شفاف و شکافته شده‌ای از موضوع مدیتیشن بود توسط آقای کریشنا مورتی بقول جوونها زده تو خال همچین هلو پوست کنده فقط آدمشو میخواد ایراد نگیره و راحت قورتش بده.
اما وقتی به فایل گوش میدادم این جاروجنجالهای دنیوی و زندگی روزمره جلو چشمام رژه میرفت : خانواده فامیل همسایه محله شهر کشور و دنیا با همه زیر و بم‌های خاص خودشان با حاشیه‌ها و کش و قوس‌های فراوان .
نمیدونم اما خود به تجربه پی بردم هر چقدر صلح و آرامش درونی را برقرار کنی مسائل بیرونی هم برای شما به طرزی شاید غیرقابل باور به سمت آرامش و صلح میره یعنی واقعا با هم نسبت مستقیم دارند البته نه اینکه وسط جنگ ملائکه بیآن آدمو باد بزنن نه اما همون صلح و آرامش درونی چنان نیرو و جنبه‌ای را به فرد میده که مشکلات براش نمود و تاثیر مخرب نداره. همچنین بشخصه دیدم ناآرامی تاآرامی را به سمت خودش میکشونه و بالعکس صلح و آرامش درون شما را به سمت کانونهای آرامش و معنویت هدایت میکنه .

با تشکر از آقا رضا و آقای پانویس

مهشید گفت...

تشکر از آقای رضا. [گل]

tabkom گفت...

با سلام،
اول اینکه امیدوارم که شما به مقصد رسیده باشید و جالب اینجاست که اگر به مقصد رسیده باشید ما میبینیم که مثل برق لامع سایت شما بروز شده و این مسئله کلا داستان سفر و دوری و.........همه جوانب آنرا تحت تاثیر قرار میدهد ( سفر هم بود سفر‌های قدیم ) ، ( حالا نمیدانم با این اوصاف آقا مرتضی طاقت میاره چهل روز کامنت نگذاره ) خوب این هم اندر احوالات پیشرفت علم و امکانات دنیای مجازی است که باب این گونه مراودات را باز کرده و چه خوب کرده .
دوم اینکه امروز به حدیث یا نمیدانم آیه : ( المومن مرآت المومن ایمان آورده آینه‌ای است برای ایمان آورده ) فکر میکردم و جالب اینجاست که دیدم بعد از شنیدن اینهمه فایل صوتی و نوشتاری از آقای پانویس من هیچگونه شناختی (روم به دیوار از نوع خاله زنکی آن و با عرض معذرت بسیار از خانمها ) از آقای پانویس ندارم اما تا دلم بخواد انعکاس این تاویل و تفسیرهای خودشناسانه را مکرر دریافت میکنم و باید به آقای پانویس احسنت گفت چون الحق آینه را تمام قد و میزان نگه داشته و چه خوب کرده.

سوم اینکه این سیستم دانلود مستقیم که تو سایت خودتان فایل آقا رضا را گذاشتید واقعا معرکه است و راحت میشود بدون مانعی دنلود کرد متاسفانه الان برای دنلود فایلهای جلسه 145 حسابی مشکل داریم و همه درها بسته میباشد.

دوش از پی می هر در که زدم
در باز نشد جز خانه دل

آنجا چو شدم
گفتند قدم هر جا زده‌ای بیجا زده‌ای

ادامه در قسمت دوم......

مدیر موقت سایت گفت...

آقای ‌tabkom، در پست بعدی فایلهای جلسه 145 شرح مثنوی را خواهم گذاشت. چند تغییر در سایت نیز صورت داده خواهد شد. تا ایشان در سفر هستند مسئول سایت من هستم.

قطره گفت...

آقای tabkom ؟؟؟؟!!!!!!

من تا حالا فکر می کردم tabkom که این همه هم دوستشون دارم ، خانم هستند !!!!!!!!



لطفا هویت و جنسیت و خصوصیات دوستان ، دقیق شناسایی شده و به اطلاع بقیه هم برسد ....

البته اینو در گوشی می گم : دل من ، در دوست داشتن ، هیچ چی سرش نمی شه خانم. آقا. مورچه . فیل. دایناسور. کلاغ . قناری . درخت . علف ... همه چی برام " یکی " شده ...." خدا " شده .....





سلام بر مدیر محترم موقت سایت استاد پانویس درسفر ......

ممنون از زحماتتون ... و ....و .... موفق باشید .

قطره گفت...

سلام بر عزیزان :
سلام بر پانویس سفر کرده و سلام بر جانشین گرانقدر ایشان ....

شاید این یک پیشنهاد باشه :
من سواد و اطلاعات زیادی از کتابها ندارم . نمی دونم خیلی های دیگه در این مورد نظرشون چیه . با کمال ادب و احترام به محضر همه انسانهای صاحب نظر می گم که ، اشتیاق زیادی هم ندارم همه رو بدونم و می دونم ممکن نیست همه ی نظرات همه ی کسان رو شنید و درک کرد ... نهایتا به این رسیدم که :
این سفر ، سفری ست که باید تنها رفت با توشه ای که با خود داریم ...
حرفهام رو بایه مثال شروع می کنم ....

فرض کنید یک کسی سالهاست در یک خونه زندگی می کنه و عادت کرده به همه چی در اون خونه ...

وقتی برای اولین بار وارد اون خونه می شیم " م تمام اون چیزهایی که ، اون فرد به خاطر عادت چندین ساله به دیدن اونها ، دیگه نمی بینه اونها رو ، می تونم ببینم .... ممکنه ببینیم مثلا تابلویی کج به دیوار نصب شده . در حالیکه ممکنه اون فرد سالهاست در اون خونه است و نمی تونه ببینه ....مگر اینکه بهش اشاره کنی .... متوجهش کنی ....

یعنی اگر ، سالها ، چیزی ، جلوی چشممون باشه ، ما کم کم در مورد اون به کوری می رسیم ....

به این رسیدم که : دیدن مداوم هر چیزی ، منتهی می شه به " ندیدن " اون
عادت = کوری

خیلی فاجعه هست هاااااااااااااااااااا ( مثالهای وحشتناک تری می تونم بزنم در مورد فرهنگ . دین . آیین و همه چی ) .

وقتی عادت می کنیم به چیزی ، دیگه اونو نمی بینیم .
حالا این مثال رو برای چی آوردم ؟ واسه این که می خوام بگم اطلاعات یا شنیدن نظرات دیگران به ما مسیر فکر می ده و ما رو کور می کنه و مانع می شه که با چشم دل خودمون ، تمامی اون موارد رو ببینیم .

مثل وقتی می شه که ما خودمون ساکن بشیم در اون خونه (که اول بار خیلی چیزها تونسته بودیم ببینیم ) و عادت کنیم به همه چیزش و بشیم مثل اون فردی که هیچ چی نمی دید ( به خاطر عادت )

ادامه .....

قطره گفت...

....... ادامه

تا شنیدم سخنان آقا رضا در مورد تمرکر و مدیتیشن هست ، حالا شاید یه گوشه ی حرفهاشون بو د ، گوش کردن رو قطع کردم . تا اول هر چی در این مورد بهش رسیدم رو بگم بعد می رم دوباره اون ها رو هم گوش می کنم .....


مدیتیشن به یک نقطه ی خاص می رسه.... نقطه ای که مثل نقطه ی اصلی پرسپکتیو هست که همه ی خطوط از اون می گذره

نمرکز ممکنه برا هر چیزی باشه ولی تکه ای هست .کلی نیست ...

تمرکز در هر بار روی یک سوژه می تونه باشه . ولی مدیتیشن تمرکزی است که به " کل " ختم می شه .... اگاهی کلی بر هستی .....

همیشه رهایی از تمرکز بر روی یک سوژه ( رهایی از تمرکز بر تک سوژکی ) ، مدیتیشن رو ممکن می کنه ....

اگر ما در حالت مدیتیشن نباشیم ،دو حالت ممکنه داشته باشیم : یا در حالت تمرکز تک سوژگی هستیم ( نمی دونم اینو به چه اسمی بگم ) و یا در حالت عدم تمرکز که همون فکر و افکار بیهوده ی ذهن که در گذشته و آینده دور می زنند ....

کاش فقط مورد مشخص می شد که موضوع تبادل نظر مثلا ، تمرکزو مدیتیشن هست و جدا گانه بدون خواندن نظرات دیگران ، همه نظر خودشون رو می نوشتند . مطمئنم بینش های ناب و منحصر به فردی ارائه می شد که هر کسی اگر از قول و دید خودش بیان کرده باشه واقعا ، باارزش و قابل تامل هست . اینطوری ما حقایق رو با چشمان دل و بصیرت هر کس می تونیم ببینیم ، در حالیکه قبلا به بینش خودمون هم رسیدیم ... بدون مسیر گرفتن از کسی . حالا فرق نداره این کس ممکنه مولوی عزیز باشه . کریشنا باشه و هر کس دیگری که بینش خالص خودش رو تونسته ارائه بده ... و برای من بسیار باارزشه ...

حالا اونچه که در مورد تمرکز و مدیتیشن گفتم ، هسته مرکزی بینشی بود که برای اول بار با چشم دل خود تشکیل شد ... می دونم با شنیدن نظرات افرادی که تجربیات جلوتری از من دارند ، بینشم زاویه می گیره ، شاید وسیع بشه . شاید کلا تغییر کنه .
هیچ چی دو دو تا چهار تا نیست برام ...

برم فایل رو گوش کنم .
ممنونم از همه شما عزیزان .... و از شما آقا رضا که نظرتون رو به اشتراک گذاشتید .

fafa گفت...

salam modire vaghat khili khoshal shodam az ashnayton khaste nabashid.

tabkom گفت...

با سلام و عرض تشکر از آقا رضا بابت قرار دادن فایلهای جلسات مثنوی در این صفحه دست شما درد نکند.

از لطف خانم قطره هم تشکر میکنم بنده هم علاوه بر پیگیری و استفاده از نوشته‌های جناب پانویس همیشه کامنت‌های شما برام مورد نظر بوده ، بلحاظ تاثیر روحیه انسانی و مهربانی که در آنها میبینم.
شاید شما هم یکی از کسانی باشید که شبیه تجربه من که در این پست بیان کردم از زندگی در صلح و آرامشی برخوردارید و یا از منظری دیگر گرفتاریهای جریان زندگی نمیتواند آرامش و صلح درونی شما را بهم بریزد، در هر صورت برای شما خوشدلی روزافزون را آرزومندم.

( زن یا مرد )، همانطوریکه در منظر افرادی که به اصل آدمیت پی برده‌اند رنگ و نژاد آدمها نمیتواند دست‌آویزی برای تفاوت بین آنها باشد،به نظر من در مراتب روحی و معنوی هم جنسیت مداخله‌ای ندارد. و اتفاقا بر مبنای نظر شخصی آقا رضا که در این فایل صوتی بیان شده همچنانکه خیلی از انگ‌هایی که جامعه بر آدمها میزند و با این کار مانع آزادی روانی آنها میشود این مسئله جنسیت هم به نوبه خود کم دردسر درست نمیکند، البته رعایت قراردادهای اجتماعی را هم تا اطلاع ثانوی که شرایط بهتر شود ناگزیر میبینم ، چه میشود کرد.

و این شعر را هم انگار برای شما گفته‌اند :

قطره دریاست اگر با دریاست
ورنه او قطره و دریا دریاست

امیدوارم همیشه با دریا باشید.

قطره گفت...

به تبکم عزیز .

ممنون از اظهار لطفتون ....

این سایت گنجینه گرانبهایی برام بوده که از هر نوع جواهرات گران بهای درون انسانها در اون دیدم و چشمان دلم نوازش یافت و روحم آرامش گرفت : اینکه مسیر یکی است و در چند قدمی ما انسانهای والایی دارند می رند به سوی کمال ووو این نشون می ده مسیر پر از آشناست .....

تبکم عزیز ، چقدر دلنشین بود حرفهایی که از یگانگی زدید.

این یک تجربه ی باارزش برام بود که همزمان با فرو ریختن شخصیت و هویت خودم و تمام اونهایی که می بینم ، جنسیت هم برام ذوب شده ....

زندگی در شرایط قالبی ، مثل راه رفتن در راهروهای تنگ است که ناچار باشی از اونها بگذری ، ولی باید احتیاط کنی که به در و دیوارش نخوری ....

و اونقدر فکر ، مشغول این می شه که به هیچ مانعی نخوری ، اصلا نمی تونی اون چه رو که در درون اون گذرگاهها هست ببینی و رد شی ....

( اون حکایت یادتونه ؟ کسی که یه قاشق پر روغن بهش دادند و گفتند برو این قصر رو بگرد بیا ولی مواظب باش روغن داخل قاشق نریزه و اون تمام حواسش به روغن داخل قاشق موند و هیچی از قصر ندید )

تابوها گاهی آنچنان ما رو گرفتار فکر و ترس از خودشون می کنند که ما از اصل می مونیم .

شناختن درون انسانها اگه بدون شرایط قالبی باشه و دور از باید و نباید ها ، در اصل روح و جان انسانها ، دیده می شن .

آرزو دارم هر انسانی به مرحله رو تجربه کنه ... یعنی بتونه با جنس مخالف خودش طوری حرف بزنه که با یک پرنده یا گل یا درخت حرف می زنه ... نه بدون احساس هااااااااا....

وقتی با یک گل حرف می زنید . نگاش می کنید و لمسش می کنید ، کسی به شما ایراد نمی گیره که چرا ....
چون گل فاقد شخصیت و هویته و نمی تونه ابزار قضاوت باشه ...

انسانهای بی هویت شده ، مثل گل می شن . مثل یک پرنده .

ممنوووووووووووووووووووووووووووووووووونم از همه دوستان ...

ولی بالاخره ندونستم تبکم حانومه یا آقا !!!!


ولی فهمیدم که .... تبکم یک گل است .

گل + لبخند

tabkom گفت...

با تشکر از خانم قطره گرامی

اینجانب در گروه آقایان دسته متاهلین قرار دارم دارای 2 فرزند هستم با 50 سال سن و ساکن تهران .

راست میگویید برخورد با این همراه‌هان همراه چقدر راحت و خوب و آرام‌بخش است ایکاش بتوانیم با همه اینگونه باشیم و هیچوقت تلاطم و کدورتی در ما ایجاد نشود.
البته فکر میکنم شما هستید.

جای آقاپانویس خالی ببیند چطوری برای همدیگر تعارف تیکه‌پاره میکنیم خلاصه شدیم مثل دانش‌آموزهایی که سر کلاس دور از جون شما وراجی میکنند، خوب چه میشه کرد اینم یکجور زنگ تفریحه .

قطره گفت...

سلام بر همدلان عزیز
آقای تبکم ممنووووووونم از این معرفی پر از خلوص شما .
در مورد سخن گفتن در کلاس به این شکل .... می خواستم بگم که :
بعضی کلاسهای آموزشی هستند که زبان انگلیسی رو موزیکال برای بچه ها یاد می دن و یا آموزش توام با بازی رو بکار می برند . حتی تصویر کلاسهایی رو دیدم که بچه ها هر کدوم خیلی راحت نشستند و چند نفرشون روی کف زمین ولو شده بودند ولی با تمام وجود در کلاس حضور داشتند . اینها بهره وری شون غیر قابل مقایسه با کلاسهای پر از دیسیپلین و قوانین سخت هست . به نظرم برای بزرگسالان هم همینطوره . هر چه کلاس راحت تر باشه بیشتر می شه از اون بهره برد .
به این رسیدم که :
در شرایط دیسیپلین شدید ، افراد نمی تونند خودشون باشند و وقتی تماما خودشون نباشند ، حضورشون کامل نخواهد بود . وانرژی و وقتشون ، صرف احتیاطها و رعایت قوانین و ترس از تنبیه (در کودکان ) و ترس از قضاوت و طرد شدن و حتی مجازات ( در بزرگسالان ) خواهند بود .
تا اونجاییکه متوجه شدم کلاسهای استاد پانویس در عین جدیت ، کلاسهای بسیار راحت و پر از نشاطی هستند . طوری که حرفهای قطره همینطوری جاری می شن . برای هیچ سایت یا وبلاگی این همه به راحتی ننوشته ام ...

مگر .مگر. مگر حرفهایی که قطره داره بگه ، ولی نمی تونه ... چون هنوز برای جامعه ما خیلی زوده ... اینها فعلا بمونه در سکوت قطره ... بدیهیاتی که خیلی از افراد ممکنه بهش رسیده باشند ولی تحت سلطه کثرت معتقدان به عکس اونها حتی نمی تونند در خلوت خودشون بر زبون بیارن ....

کلام آخر :
از دیسیپلین بیزارم خصوصا اگه در آموزش باشه .....

از همه شما ممنونم ....

گل

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.