ایران که بودم و تابستانها به دریای شمال میرفتم خیلی کم اتفاق میافتاد هوا طوفانی باشد و دریا پر موج. در مواجترین هنگام هم موجها از نصف قد من بلندتر نمیشدند. دریای جنوب ایران که دیگر بیبخارتر از شمال. بوشهر و دیلم و گناوه و حتی بندرعباس انگار دریایشان نای موج زدن نداشت. اما من که از رها کردن خودم در سینهٔ موج و غوطهور شدن در شدت ضربههای آن خیلی لذت میبرم، دریای سیدنی برایم چیز دیگریست.
چند وقت پیش حوالی ماه ژانویه، که میشود وسط تابستان استرالیا، گفتم تنی به آب بزنم و رفتم ساحل. الحق که موجهای پدر مادر داری داشت و هنگام بدمستی، موجها درست مثل خدا بیپدر مادر میشدند. با سپردن خودم به آغوش آنها بشدت چندین متر به طرف ساحل پرت میشدم و جای هیچ مقاومتی برایم باقی نمیماند. وقتی بعد از هجوم موجی، افتان و خیزان بلند میشدم نمیدانستم کجا هستم و جهت را گم کرده بودم. بقدری این بازی برایم لذتبخش بود که تمام عصر را در آب ماندم و موجهای بزرگ و بزرگتر را رصد میکردم تا صیدم کنند.
کار رصد موجها اما خود سرگرمی دیگری بود که مرا در آن حیث و بیث بتأمل واداشته بود. بعد از کمی انس گرفتن و ایجاد ارتباط با موجها، اخلاق و رفتارشان کم کم دستم آمد. یکی از خلق و خوهایشان این بود که تشکیل و حرکتشان هم موجوار بود. میدانی منظورم چیست؟ بعد از چند موج بزرگ متوالی، آب آرام میشد و چند لحظهای همینطور آرامش داشت و باز حملهاش شروع میشد. یعنی حرکت و آمدن موجها هم بر اساس حرکتی موجی بود.
در همان گیر و دار کله پا شدنهای میان امواج و غلطیدن و پرتاب شدنها بود که یادم آمد شیوهٔ رفتار رشحات و تجربیات روحی، بسطها و تذوق "واقعه"های درونی هم بسیار شبیه همین رفتار موجوار آمدن امواج دریاست. مدتی شدت میگیرند، سپس دورهای آرام برقرار میشود و باز حملهای دیگر.
غروب شده بود و داشتم با ساحل خداحافظی میکردم که نگاهم به دریا افتاد و شعری از دکتر شفیعی کدکنی بخاطرم آمد:
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
كآرام درون دشت شب خفتهست
دريايم و نيست باكم از طوفان
دريا همه عمر خوابش آشفتهست
چند وقت پیش حوالی ماه ژانویه، که میشود وسط تابستان استرالیا، گفتم تنی به آب بزنم و رفتم ساحل. الحق که موجهای پدر مادر داری داشت و هنگام بدمستی، موجها درست مثل خدا بیپدر مادر میشدند. با سپردن خودم به آغوش آنها بشدت چندین متر به طرف ساحل پرت میشدم و جای هیچ مقاومتی برایم باقی نمیماند. وقتی بعد از هجوم موجی، افتان و خیزان بلند میشدم نمیدانستم کجا هستم و جهت را گم کرده بودم. بقدری این بازی برایم لذتبخش بود که تمام عصر را در آب ماندم و موجهای بزرگ و بزرگتر را رصد میکردم تا صیدم کنند.
کار رصد موجها اما خود سرگرمی دیگری بود که مرا در آن حیث و بیث بتأمل واداشته بود. بعد از کمی انس گرفتن و ایجاد ارتباط با موجها، اخلاق و رفتارشان کم کم دستم آمد. یکی از خلق و خوهایشان این بود که تشکیل و حرکتشان هم موجوار بود. میدانی منظورم چیست؟ بعد از چند موج بزرگ متوالی، آب آرام میشد و چند لحظهای همینطور آرامش داشت و باز حملهاش شروع میشد. یعنی حرکت و آمدن موجها هم بر اساس حرکتی موجی بود.
در همان گیر و دار کله پا شدنهای میان امواج و غلطیدن و پرتاب شدنها بود که یادم آمد شیوهٔ رفتار رشحات و تجربیات روحی، بسطها و تذوق "واقعه"های درونی هم بسیار شبیه همین رفتار موجوار آمدن امواج دریاست. مدتی شدت میگیرند، سپس دورهای آرام برقرار میشود و باز حملهای دیگر.
غروب شده بود و داشتم با ساحل خداحافظی میکردم که نگاهم به دریا افتاد و شعری از دکتر شفیعی کدکنی بخاطرم آمد:
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
كآرام درون دشت شب خفتهست
دريايم و نيست باكم از طوفان
دريا همه عمر خوابش آشفتهست
۱۷ نظر:
سلام،
طوریکه بنظر میرسد تشکیل و حرکت همه چیز موجی یعنی بر اساس نور است.
نور موج است نه ذره.
هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا
هست تعریف جهان خلقت
حرکت از حرکت در حرکت
موج یک موج است چندین موج نیست
هیچ پستی نیست کآنرا اوج نیست
ما رخ ز شکر افروخته ، با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود ، دریا و توفان جانفزا
این باد اندر هر سری سودای دیگر می پزد
سودای آن ساقی مرا ، باقی همه ان شما
nor ham moj hast va ham zarreh (:
سلام بر پانویس موج شناس ...
سلام بر مدیر موقت ....
سالام بر دوستان .....
واقعه"های درونی ما دائم در تلاطم و تغییر هستند ...
با زوم کردن روی هر سوژه ای موجی عظیم بر می خیزد و بعد قروکش می کند .
به نظرم می رسه انسان هر چی عمیق تر می شه دریای وجودش آرامتر می شه و دیگه عکس العملهای شدید به سوژه ها نشان نمیده ....
و در نهایت حالت "شاهد " یا " خنثی " رو به خود خواهد گرفت ....
حتی موجها هم از دست تاملات شما در امان نیستند .
.....
قربانت گردم یک مومنی به من بگه چند روزه این آقا پانویس رفته ، در و دیوار اینجا داره گرد و خاک میشینه ، مثل اطاقهای قدیم وقتی خالی میشد میرفتیم هو میکشیدیم صدامون میپیچید، هووووو.....هوووو....
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار اشنا را (حافظ)
دوران جواني تماشاي شبانه كشتي ها در دور دست ها برايم لذتبخش بود حس ميكردم آنها رسولان دنيايي ديگر از جنس نور هستند كه رفته اند براي ما پيام هاي اثيري بياورند چون در تاريكي شب جز نور چيزي نمي ديدم . از ديدن درياي بي كشتي در شب دلم ميگرفت حال حس ميكنم دل بي موج هم به همان درياي بي كشتي، به كشتي در گل نشسته و به درياي بي نور مي ماند كه تاب تحمل را از آدم ميگيرد
وااااااااای سان شان عزیز چقدر نوشته تون به دلم نشست ....
حس ميكردم آنها رسولان دنيايي ديگر از جنس نور هستند كه رفته اند براي ما پيام هاي اثيري بياورند
می خوام بگم که :
بر روی هر چی که زوم کنیم و دقایقی عمیقا بهش نگاه کنیم همین حالت رسولان نور رو برای ما پیدا می کنند.... ما رو به دنیای حضور می کشونن. مهم نیست اونها نور کشتی هایی در درل تاریک دریا باشند یا بال پروانه ای که روی یک برگ نشسته یا قطره ای شبنم ...
این حس رو از کودکی شناختم که تامل ما بر هر چیزی ، نوعی انرژی داره که فورا بازتاب پیدا می کنه ... ما با هر ذره ای در ارتباط هستیم ... با هر چی که فکر کنید در رابطه ی مستقیم هستیم ... تاثیر می ذاریم و اثر می پذیریم ...
هر چند که به نظرم می رسه قوه ی شهود خیلی از آدمها پرورش نیافته تا اونها رو حس کنه ...
ولی وقتی این حس بوجود میاد ، دقیقا مثل کسی که با حس بینایی خودش می بینه ... یا با گوش می شنوه ، این قوه ی حساس شده ، حس هایی رو دریافت می کنه ( نمی دونم اسمش رو چی بگم )....
ممنون از شما ...
دقيقا 32 روز تبكم گرامي
متشکرم سان شان عزیز
ایام که بی دوست رود نور ندارم
صبح و سحری جز شب دیجور ندارم
ای حضرتیآن مرحمتی راه کدام است
راهی به در میکدۀ آن شه مخمور ندارم
وصف رخ او بر ورق گل بنوشتند
افسوس که من دیدۀ پر نور ندارم
این چند بیت را در فراق آقای پانویس به زور از قریحه ناقص و ناکوک خود با فشار چلاندیم اگر دوستان
همراه مخصوصا آقای مرتضی دیانتدار مرحمت نموده با ذوق سلیم خود راهی بر این آه بزنند، تا نزول اجلال جناب پانویس شب شعری برقرار مینماییم.
ایام بکام، خرّمی به دوام
سلام به همه .
سلام .
سلام سلام سلام سلام سلام سلام
سلام هم مثل موج ها همیشه زنده ، شاد ، پر شور ، هستند . سلام واسم مثل هرلحظه های میمونه که هر لحظه متولد میشه .
( رفتم بالا تخت فنری )
داستان موج و دخترک
موجی رها هستم .
به ساحل که میرسم ، ... تر میشوم . پر از هیجان بر صخره ها میکوبم . بر آدمها
نوازش...
روزی دخترکی روی صخره های بزرگ ساحل نشسته بود . از دور به من چشم میدوخت ، از دور به او چشم دوخته بودم .
شور عجیبی در حرکاتش بود . هر چند آرام بر تخته سنگ نشسته بود .
میدانستم منتظر من است .
هر لحظه وحشی تر میشدم . چونان که پس از سالها گرسنگی ، به وعده غذایی خوشمزه مهمان شده باشم . ولع عجیبی در جانم تونوره می کشید . به ساحل می رسیدم . لحظه شگفتی بود . به صخره ها بر خوردم . تمام وجود من ذره ذره شد و در آغوش باز دخترک ، آرام گرفتم .
شده بودم موش آب کشیده . چه تعبیر ناخوشمزه ای : موش آب کشیده!
در هر صورت . وقتی موج رسید و خورد به صخره ، نا خود آگاه از شور فقط جیغ می کشیدم و همچون دیوانه ها می خندیدم .
هیچوقت آب ، خیس شدن ، موج ، دریا ... برام اینقدر لذت بخش نبود .
احساس خیلی عجیبی یهو اومد.
خیلی عجیب .
مثل وقت های که همه چی اتاق چشم میشد و نگاهم میکرد . هر ذره آب دستی شده بود .
اینقده نمونده بود که مثل بچه ها بشینم و گریه کنم .
بزرگان آمدن و دعفام کردند . منم ادای خجالت کشیدن رو در آوردم .
اینقدر این اداها خوشمزه هست . شبیه این شکلک میشم
حق شونه خوف .
بعد خداحافظی با دریا موج ها مثل پادشاهانی که تمام دنیا رو فتح کرده باشند ، قدم بر میداشتم .
34 روز
با سلام و درود خدمت مدیریت سایت در صورت امکان کامنت ارسالی بنده را به این صورت تصحیح نمایید، البته در صورت امکان . ممنون
:
هست تعریف جهان خلقت
حرکت از حرکت در حرکت
موج یک موج است چندین موج نیست
هیچ پستی نیست کو خود اوج نیست
موج فرد و زوج نیست.
سلام آقای tabkom
امکان تغییر نبود. اصلاحیه شما را منتشر کردم.
شاید یکی دیگر از دلایل انتخاب سمبل "دریا" در عرفان برای حق همین اشاره شما باشد که رشحه های معنوی موجوار هستند و موجوار می وزند.
سلام
اون موقع ها که جوان بودم دلم می خواست سقوط آزاد از هواپیما در فضا قوطه ور بشم و امروز که مطلب شما را خواندم یاد اون موقع ها افتادم و امروز خوب می فهمم که در لحظات هیجان حس ها قوی میشن و زندگی به درکی شیرین میرسه درکی با گسی خاص خودش
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.