دفترچه خاطراتی داشت که خودش نامش را "طوفان زندگی" گذاشته بود. گاهگاهی میدیدم وقتی سرش خلوت میشود میرود از لای کتابها بیرونش میکشد و با آن خط خاص اکابریاش چیزهایی در آن مینویسد. نوشتههایش هیچوقت نیاز به رمزگذاری و پنهان کردن نداشت چون هیچکس نمیتوانست آن خط را بخواند!
حدود سال هشتاد و یک بود که تصمیم گرفتم آن کتاب را با زبان خودش برایم تعریف کند. روزها مینشستیم پای کامپیوتر و از او میخواستم از هر زمان که ذهنش قد میدهد خاطراتش را بگوید. و گفت.
ماجرایی که در انتهای فایل زیر میشنوی، در خانواده و فامیل ضرب المثل شد، حکایت "کره شلشلکی". مثل بسیاری دیگر از خاطراتش.
حدود سال هشتاد و یک بود که تصمیم گرفتم آن کتاب را با زبان خودش برایم تعریف کند. روزها مینشستیم پای کامپیوتر و از او میخواستم از هر زمان که ذهنش قد میدهد خاطراتش را بگوید. و گفت.
ماجرایی که در انتهای فایل زیر میشنوی، در خانواده و فامیل ضرب المثل شد، حکایت "کره شلشلکی". مثل بسیاری دیگر از خاطراتش.
۱۰ نظر:
سلام پانویس جان،
مرا بیاد پدربزرگم انداخت که هینطور تجربهای خود را برای ما بچها شرین قصه می کرد.
بله دیگه خوردنش خوبه ولی پس دادنش بده!
روحشان شاد
ممنون
سلام
آخ که آقای پانویس
از همون اولش دلم باز شد.................و شروع کردم به خندیدن ( روحشون شاده ) ....اما یه جاهاییش....!! نه .....خیلی غمگین بود.....مخصوصا آن ازین جا به اون جا شدنها...........چه فشار روحی روی این طفلهای معصوم بوده !!!
همچین خوشگل و خونسرد و متصل به هم وسط صحبتشون گفتند : یه سیگار بده به من !! ...... من فکر کردم " خان " این حرفو زده !!!
بعید نمیدونم این جناب خان موقع دریافت یکمن را 6 کیلو اما موقع پرداخت همون 3 کیلو حساب نکرده باشه !!!.................
یاد شعری افتادم که قبل از یادداشت " بابا آب داد " در یادداشت " گشتالت " براتون فرستادم !!!!
انگار از زبون ایشون بوده برای شما !!!!.....در هر صورت شرمنده ........
روحشون شاد باشه....و حتما هست !!
ممنون تبکم
سلام پانویس عزیز ، کارتان ارزشمند است،صدای ضبط شده به نوعی یک تاریخ گویاست.حکایتها گر چه تلخند اما ابوالقاسم پیرمرادیان، شیرین و گیرا تعریف می کند،صدایش پر از گرمی ، تجربه و البته شوخ طبعی است. با چشمان خیس به صدا گوش دادم گویی صاحب صدا را سالهاست که می شناسم.
روحش شاد.
خدا رحمتشون کنه..از این فایل مشخصه بسیار خوش صحبت و خوش تعریف بودند.
خدا او را بیامرزد که برای شما سا ده گی و عشق را به ارث گذاشت.دو آیتمی که هر کس شانس داشتنش را ندارد..
قدیمیها چه روزگار سختی گذروندند, خاطراتشون پر از درس زندگیه. خداوند رفتگان از آنها را بیامرزد و ماندگانشان را حفظ کند.
خدایش بیامرزد
تو بچگی خونه ما با همه شلوغیش یه جورائی آرامش داشت مادر با اون نگاه یکسانش کانون " عشق" بود و پدر " رئیس " و" مدیر" مسئول تهیه " آذوقه "و خواهرم .......
حالا
در سطح جامعه چه جور "نظامی " میتونه عدالت رو اجرا کنه؟
آیا باید یه پدر و مادر رو در راس جامعه داشت یا در درون هر فرد؟
آیا اگه هزینه حل مسئله اتم صرف حل مسئله نان میشد ..... آیا اصلا" این مسئلست ....
صدایی از جنس آشنا
دلنشین های امروز از تلخی های دیروز
جمله عالم فانی و باقیست یار . . .
گاهی آدمها را انگار نمی شود نوشت،باید بنشینی آرام آرام حفظشان کنی تا یک روز از بر بخوانی شان،روزی که دورند،برای همیشه دورند،آنوقت است که کم کم نوشتنت می آید از ترس فراموش کردنشان.
دست شما درد نکنه؛
لطفا بقیه فایل ها یی که با پدربزرگتان ضبط کرده اید هم بگذارید روی سایت؛ ممنون
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس در قسمت "نظر به عنوان" گزینهٔ " نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید. سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً مرتبط با مطلب، نظرتان را بنویسید و اگر سئوال یا پیامی غیرمرتبط با این مطلب دارید، از طریق ایمیل یا صفحهٔ تماس ارسال کنید.