ابروی تو




   می‌فرماید:

 مشکل عشق نه در حوصلهٔ دانش ماست
 حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد

   جان کلام اینکه معنویت، عشق بوسیلهٔ فکر درک‌شدنی نیست. والسلام!

   اما چرا عشق را «مشکل» می‌داند؟! چون تا وقتی با «دانش» می‌خواهیم بسراغش رویم، مشکل است! وقتی مشکل نیست که از دانش، از صفت، از برچسب، از اضافات و از اینکه خود را چیزی بدانیم، خالی باشیم. کسی این بیت مولانا که می‌گوید:

خویش را خالی کن از اوصاف خود
تا ببینی چهر پاک صاف خود

را عمداً اینطور می‌خواند:

 خویش را خالی کن از اوضاف خود
تا ببینی چهر پاک صاف خود

یعنی آنچه ما صفات خودمان می‌دانیم (اینکه من خوبم، بدم، باشخصیتم، بی‌شخصیتم، باشعورم، بی‌ادبم و ...)، این‌ها اضافات هستند.‌‌ همان دانشی که عشق برایش یک مشکل است و حوصله‌اش را هم ندارد.

گل گشت




خوش‌تر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟

 چه چیزی خوش‌تر از آنکه بمحض نشستن هواپیمایت روی باند فرودگاه تهران، وقتی سیم کارت ایرانی‌ات را داخل گوشی مبایلت بگذاری، تا دستگاه روشن می‌شود پیامهای بسیار دلنشین دوستان عزیزت را دریافت می‌کنی؟

 چه چیزی خوش‌تر از همصحبتی با دوستانت در شبهای زیبای تابستان تهران و اغتنام اوقات خوش در کنار هم بودن، قدم زدن و از هر دری سخن گفتن، شعر خواندن و گل گفتن و گل شنیدن؟

  از حدود دو سه هفته ی گذشته که در ایران هستم روزهای دلپذیری را با یاران موافق داشته‌ام و بعضی از دوستانی را هم که قبلاً اینترنتی آشنا شده بودیم را حضوراً ملاقات کرده‌ام و این بر گوارایی اقامت هرچند موقتم افزوده است.

 همراه با دوستان پرهمت گروه خمر کهن هم سفری پرمایه ترتیب داده‌ایم و دوستان سخت در حال آماده سازی شرایطند تا طی یکی دو هفته ی آینده راهی گل گشتی پنج روزه به شهرهای زیبای استان اصفهان باشیم. و چه خوش خواهد بود وقتی بدانی با دوستانی که سال‌ها از کشور‌ها و شهرهای دیگر در جلسات آنلاین شرح مثنوی آن‌ها را ملاقات مجازی می‌کرده‌ای نیز همسفر خواهی بود!

 اما گل گشت:

آغاز فروردین چشمت مشهد من
شیراز من اردی بهشت دامن تو

هر اصفهان ابرویت نصف جهانم
خرمای خوزستان من خندیدن تو