ایام سرگشتگی و بلکه آشفتگی، بعد از سیر در انواع سیستمها و روانشناسیها و برنیامدن کامی از آنها و بلکه بدتر شدن وضعیت، چنین اتفاق افتاد تا با مردی آشنا شوم که تاثیر زیادی بر من گذاشت. هر چند قبلاً در دوران نوجوانی کتاب «خود هیپنوتیزم»ش را خوانده بودم و علاقمند شده بودم، اما حضوراً ندیده بودمش. تا اینکه بنا بر میلی درونی مبنی بر تماس حضوری با کسی که به او علاقمند هستی، او را دیدار و نه کم کم، که بسرعت رابطهٔ نزدیکی با او پیدا کردم.
آداب
از دوران نوجوانیام خاطرم هست موضوع یک سری از کتابهایی که زیاد هم میدیدم اینطور بود که: چگونه فلانطور باشیم، آداب زندگی، آداب دوستی، آداب رابطه، آداب عشق، آداب چه و چه و... را یاد بگیریم. الآن هم کتابها، مقالهها و نوشتههای زیادی هستند که با این محتوی و موضوع منتشر میشوند.
بنظرم بطور کلی اصل و جوهر آنچه اینگونه نوشتهها القاء میکنند، خود نبودن است. از خودبیگانگی و اینکه انسان رفتارش را بر اساس یک سری «آداب» و «اصول» بیرونی قرار دهد. حتی اگر این آداب و اصول «صحیح» باشند، بهرحال بیرونیاند. از درون انسان و خودبخودی و درونجوش نیستند. و این موضوع باعث بانی ماشینی شدن وجود روانی آدمی میشود.
مجمل
سلام، سلامتید انشاءالله آقای پانویس؟
ازتون راهنمایی میخوام. مزاحمتون شدم چون واقعا کسی کمکم نمیکنه حتی خودم! اونطوری نگاه نکنید تو رودربایسی گذاشتمتون که ناامیدم نکنید.
نمیدونم اگه سر درد دلم واشه چقدر میشه تومارم اما کلا دو سه تا سوال اساسی دارم که سعی میکنم در پایان تفکیکشون کنم. بذارید فکنم حداقل یک آدم با طرز فکریکه یک ساله من باهاش آشنام دلنوشتمو میخونه و شاید درکم میکنه...
سلام. امیدوارم شما هم خوب باشید.
با همین رنگ آبی در قسمتهایی از نامهتان، وقتی نکتهای بنظرم میرسد، مینویسم. قسمتهایی از نوشتهٔ شما را هم قرمز کردهام برای توجه کردن به آنها. در پایان نامه هم یک مطالبی جداگانه خواهم نوشت. سعی میکنم تا حد امکان با شما رک باشم و امیدوارم از این زبان نرنجید و نازکنارنجی هم نباشید. که البته بنظر نمیرسد اینطور باشید.
موضوع:
اجتماعی،
ازدواج،
تکبیتیهای ناب،
خودشناسی،
زندگی،
سئوال،
ضربالمثل،
عشق،
محمدجعفر مصفا،
مطالب دوستان،
وبسایت
واتامولا
چند روز پیش، جای شما سبز، طی سفری یکروزه به پارکی جنگلی شرفیاب گشتیم به نام Royal National Park. و سپس به برکهای در این پارک بنام Wattamolla.
چند معرفی
بدون مقدمه عرض میشود که:
۱. پادکستهای سایت تعدادشان به صد رسیده است. گفتم جمع و جورشان کنیم و در قالب یک فایل بگذاریم روی سایت. این فایل حاوی تمامی صد پادکست اول است، با کیفیت عالی و همراه با عکس مربوط به هر پادکست، آن هم با کیفیت عالی! خلاصه اینکه "خونهدار و بچهدار زنبیل و وردار و بیار. پادکستیه، پادکست!"
یک نکتهٔ مهمی را راجع به محتوای پادکستها عرض کنم. هر چند قبلاً هم شاید گفته باشم. و آن اینکه این صحبتها بیشتر فیالبداههاند و لذا پختگی مباحث و صحبتهای جلسات شرح مثنوی را ندارند. قسمتی از پادکستها هم گزیدههاییست از همان جلسات شرح مثنوی، فقط جهت یادآوری برای کسانیکه قبلاً آن مباحث را گوش دادهاند. لذا به دوستانیکه احیاناً بتازگی با این سایت و وبلاگ آشنا شدهاند، قویاً و شدیداً توصیه میکنم بجای گوش دادن به پادکستها، به اصل مطالب یعنی جلسات و مباحث شرح مثنوی بپردازند. همهٔ محتوای جلسات هم در صفحهٔ آرشیو آن، هست. بنده بسیاری از سئوالاتی که دریافت میکنم را میبینم همه را قبلاً در جلسات بهشان پرداختهایم و دوستانی که میپرسند، معلوم است جلسات را گوش ندادهاند.
موضوع:
ادیان،
پادکست،
خبر،
سئوال،
کتاب،
محمدجعفر مصفا،
مطالب دوستان،
مولانا،
وبسایت