عکس فوق از جلسهٔ پنجاه و چهارم گروه خمر کهن است. در پارک طالقانی و روی زیراندازی بیادماندنی که دیگر یکی از اعضای گروهمان شده بود. آن فلاسک چای سفیدقرمز، جلد اول شرح مثنوی کریم زمانی و دیوان حافظ جیبی با آن عکسهای مینیاتوری کج و معوجش که آدم را از هر چه حور و پری است فراری میداد و به احسنالخالقین بودن ارباب، شک!
عکاس این عکس علی آقای پاداش که آنوقتها "عکاسباشی" صدایش میکردیم، حالا "بابا علی"، همیشه کولهٔ کوهنوردیاش به دوشش بود و وقتی آن را باز میکرد مثل اتاقی که تخته سیاه سهبُعدی آقای ووپی در آن بود، همهٔ محتویاتش بیرون میریخت و از تخم مرغ تا خود مرغ در آن پیدا میشد.(تحول در ضربالمثل ناشی از جبر زمانه است.) باور نمیکنی اما حتی بالشت خواب هم در کولهاش بود! و بعد از جلسه به لطف و لطافت آن، چرتی هم میزد.