عرض میشود حضور انورتان که خواجه شمسالدین خان جان میفرماید که:
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
بیت سوم است از غزل معروف "الا یا ایهالساقی...". شرح و توضیحهایی که بر این بیت شده بجز یکی، چنگی به دل نمیزنند. چون عرفانی نیستند. ما هم که میدانی مذاقمان خو گرفته به معنی باطنی کردن و بدون تأویل خماریم. این بود که سری نه سرسری به چند شرحی که از غزلیات حافظ دم دست داریم زدیم ببینیم چه گفتهاند اما حرف مایهداری از آنها بیرون نیامد.
همهٔ آقایان از جمله استعلامی، خرمشاهی، خطیبرهبر، مرحوم محجوب، برزگر و دیگران کم و بیش اینطور معنی کردهاند که: "من چطور ممکن است در منزلگاه معشوق (یعنی دنیا!) آسوده باشم و عیش و خوشی کنم در حالیکه زنگ کاروان مرگ هر لحظه به صدا درمیآید که بلند شوید و بار و بندیلتان را ببندید که باید راه بیافتیم."
تنها مرحوم آقای برگنیسی(در اینجــا) در کنار معنی فوق، تأویل عرفانی خوشی هم کرده است: "اقامت من در منزل جانان(یعنی حالت وصل و بی"خود"ی) دوامی ندارد، و دنیای تعلقات و زندگی روزمره همچون جرس(زنگ کاروان) هر آن مرا به "خود" میآورد و عیشم را منغص میکند." خوب است و دلچسب. اما شاید بتوان یک پله عمیقتر هم رفت.
نمیدانم آیا تصویری که اخیراً آقا مرتضی پیشنهاد داده بود ببینیم و نظر دهیم را دیدهای یا نه. اگر نه، اینجــا میتوانی ببینی. یک نمونهٔ دیگر را هم در ویدیوی زیر:
به نقطه سبز وسط نگاه کن. نقطههای زرد ناپدید میشوند.
خوب. حالت وصل را حالتی بگیریم که به منظور این تصاویر میرسیم. یعنی حالت تحقق آن خطای دید. اگر دقت کنیم، هنگامی که یک لحظه از حالت توجه بر روی تصویر خارج میشویم، تحقق خطای دید را از دست میدهیم و تصویر یا نقطههای زرد رنگ دوباره پدیدار میشوند.
ذهن اگر در کیفیت توجه و نگاه کردن به افکار باشد رفته رفته یاد میگیرد که چطور بوسیلهٔ این توجه، وصل را سریعاً محقَق کند. و بمرور این کار برایش ملکه میشود. و البته اوایل کار، بخاطر عادت به پراکندهاندیشی و پرسهزنی، دائماً به "خود" میآید. درست مانند هنگامی که در حال نگاه کردن این تصاویر خطای دید هستیم و گاهی تصویر و نقطههای زرد رنگ محو میشوند و گاهی برمیگردند.
لُب کلام شمسالدین اینکه: من که خو و عادت کردهام به سفر کردن با کاروان افکار، حتی اگر در منزل وصل جانان(یعنی در حالت توجه و نگاه) باشم، صدای زنگ کاروانِ افکار، مرا از این وصل دائماً خارج میکند.
شمسالدین عزیزم، بشین همانجا که هستی! چرا سفر میکنی؟ دنبال چی هستی در سفرهایت؟! نور به قبر پدر کاروان و کاروانیان! بشین همانجا که هستی، برادر. شاید گنج یا هرچه که دنبالش هستی همانجا باشد!