برای فارسیزبانها اینکه میتوانند متون پرمحتوایی مانند مثنوی معنوی را بخوانند و نسبت به غیرفارسیزبانها راحتتر آن را درک کنند، البته موهبتی است. از این موضوع برویم بالاتر، اینکه انسان بطور طبیعی و ذاتی و از ابتدای تولدش در جایگاه معنوی عالیئی قرار دارد و اینگونه نیست که از جایگاهی پست (بلحاظ معنوی) متولد شود و مجبور باشد مراحلی طی کند تا به جایگاهی عالی برسد، هم موهبتی است. این ثروت معنوی ذاتی تشبیهاً "به ارث" به او رسیده است. مانند آپارتمانی در طبقهای بسیار مرتفع با دیدی از اوج، که از پدرت ارث بردهای.
اما متاسفانه فرهنگ، نحوهٔ رفتار و دقیقتر بگوییم، محتویات ذهنیئی هم بعداً به او تزریق شده که باعث میشود آن میراث ارزشمند را اینگونه زائل کند. بجای نشستن در بالکن، نوشیدن چای قند پهلو و از آن بالا مهتاب زندگی را در سکوت تماشا کردن، رخت و لباس هویت و هستیاش را روی ماه پهن میکند.
ماه نورافشانی میکند و ذهن همچون غربتیهای قرشمال حرف میزند و حرف میزند و حرف میزند!
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هر کسی بر هستی خود میتند
---
+ دوستانی که در ملبورن(استرالیا) هستند، احتمالاً در این چند روزه صحبتی و جلسهای بگذاریم.
(شانزدهم جولای 2012)