از شعر عقاب دکتر خانلری تفسیرهای اجتماعی زیادی شده است. من هم از ظن خود یارش میشوم و به مذاقم آنچه بنظرم میآید مینویسم.
عقاب نقد حال ما انسانهاست. انسانی که برایش سئوال ایجاد میشود که "چطور میشود مانند بسیاری از انسانهای "موفق"، در جامعه زندگی "موفق" و کامیابی داشت؟"
بسراغ یکی از همین "موفق"ها میرود و راز بقای آنها را میپرسد. فرد اجتماعی به او پاسخ میدهد که راز آن در دو چیز نهفته است: ۱. اینکه از اوج به فرود آیی. اگر کیفیت سبک روحی و روانی میخواهی، اگر فراغت و آزادگی از سطحی بودن و کوچک بودن میخواهی و در یک کلام اگر میخواهی دنیا را از اوج و ارتفاع بنگری، فکرش را هم نکن که "موفق" باشی. باید پایین بپـری. باید انسانی سطحی و پوچ باشی تا بتوانی طول بقای اجتماعی بلندی داشته باشی. و ۲. راز دوم، مردهخواریست. باید فکرخوار باشی. باید دائماً تصاویر ذهنیات را نشخوار کنی. اینها اگرچه مرده هستند، اما باعث طول عمر شخصیتات و بقای هویت و "من" تواند.
پس هم از اوج و ارتفاع بیاندیشه بودن و سکوت باید پایین بیایی و هم از گند و مردار متعفن افکار تغذیه کنی.
و انسانی که بخوبی سبکی و فراغت و آزادگی و پرواز در اوج ذات خودش را بیاد دارد، "حال بیماری دق" مییابد. و چنان از گند و مردار، از مردارخوران، فرار میکند و فاصله میگیرد تا به افلاک سر بر کند و نقطه شود و سپس، هیــچ.