روزی روزگاری یک فرانسوی، یک آمریکایی، یک آلمانی و یک ایرانی در کافهای نشسته بودند و صحبتشان گل انداخته بود به اینکه علم و صنعت کشور هر کدام تا چه حد پیشرفته است.
فرانسوی گفت: "ما هواپیمایی داریم که تا ارتفاع بیست هزار پا بالا میرود. (هر "پا" یا همان "فوت" حدود سی سانتیمتر است.)
آمریکایی گفت: "ما هواپیمایی داریم که سی هزار پا بالا میرود."
آلمانی گفت: "ما هواپیماهایی داریم که چهل هزار پا بالا میروند."
نوبت به ایرانی رسید. بادی به غبغب انداخت و گفت: "قربون خودمون که یک شب جمعه داریم که باهاش میلیون میلیون پا بالا میرود!"
حالا هی بیا پز بده که فلان فیلسوف آلمانی شق القمر کرده و فلان موضوع را تا کجا بررسی کرده. فلان عارف هندی (یا هر کجایی) چه کرامتها دارد. فلان شیخ چهها میبیند و الی آخر.
منتظری بخوانی "ما یک مولانا داریم که ..."؟! مولانا کیست؟ ما انسانها خودمان را داریم. هر انسانی خودش را دارد. موجودی شگفتانگیز برای تماشا کردن و نگریستن به احوالش. نگاهی بدون ملامت و نکوهش و بدون تأیید و قبول.
کاش انسان بداند با نگاه، با مشاهدهٔ بیواسطه و بدون رد و قبول خودش چقدر اوج میگیرد!