عرض میشود خدمتتان که چند وقت پیش که ایران بودم اینطرف آنطرف به وفور (و نه وافور!) میدیدم کتابها و نوشتههایی را که در آنها کلمهٔ "خودشناسی" را به معنای "شناختن خود، خود ایرانیمان، تاریخ و فرهنگمان" و چنین مفهومی بکار میبرند. جدیداً هم که رادیو حافظ خودمان(!) مقالهای با عنوان "حافظشناسی، خودشناسی" پخش فرموده که نویسنده در ابتدای آن، "خودشناسی" را به همین مفهوم ذکر میکند. (رادیو حافظ جان، تو دیگه چرا؟!)
صد البته بر شما عرفانیکاران عزیز و کارکشته واضح و مبرهن است که این مفهوم از "خودشناسی" دقیقاً عکس معنایی است که تابحال در مباحث شرح مثنوی و این وبلاگ از "خودشناسی" داشتهایم. چرا که هستیبخش است، هویتدهنده است. در حالیکه خودشناسی بمعنی عرفانیاش عکس این قضیه است، هستیگیر است و هویتزدا. البته از طریق آگاه شدن بر اینکه اصلاً هستی و هویت، خیال است و نیست.
خلاصه اینکه اشتراک لفظی برای "خودشناسی" پیش آمده که ممکن است رهزنی کند. گفتیم بگوییم تا یکوقت از راه ضلالتی که در آن هستید به راه راست منحرف نشوید!
یا حضرت عباس، استثنائاً این بار با شما کاری نداریم.
صد البته بر شما عرفانیکاران عزیز و کارکشته واضح و مبرهن است که این مفهوم از "خودشناسی" دقیقاً عکس معنایی است که تابحال در مباحث شرح مثنوی و این وبلاگ از "خودشناسی" داشتهایم. چرا که هستیبخش است، هویتدهنده است. در حالیکه خودشناسی بمعنی عرفانیاش عکس این قضیه است، هستیگیر است و هویتزدا. البته از طریق آگاه شدن بر اینکه اصلاً هستی و هویت، خیال است و نیست.
خلاصه اینکه اشتراک لفظی برای "خودشناسی" پیش آمده که ممکن است رهزنی کند. گفتیم بگوییم تا یکوقت از راه ضلالتی که در آن هستید به راه راست منحرف نشوید!
یا حضرت عباس، استثنائاً این بار با شما کاری نداریم.