وقتی میگویم زندگی و روابط آدمی را چنان عفونت معنوییی دربرگرفته که امیدی به بهبودش نمیرود، میگویی نه! میدانم، نگفتهای "نه"، اما "رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر".
پدیدهای قابل تأمل را خواندم و تماشا کردم که آدم از دیدنش شاخ درمیآورد. مسابقهٔ بوکسی در افغانستان برگزار کردهاند با عنوان "جنگیدن برای صلح"! دو نفر را بجان هم انداختهاند تا بطور نمادین سمبلی برای کنار گذاشتن اختلافها شود و "سیاست و قومگرایی کنار گذاشته شود" و اقوام با هم آشتی کنند!! ( + و + و + و + )
اول مسابقه، قرآن هم میخوانند! از چند نفری هم فیلم گرفتهاند که اظهار میکنند "احساس خوشی" دارند از برگزاری این مسابقه و امیدوارند که "باعث صلح" شود! حین مسابقه بطور زنندهای مشخص است از قبل طوری برنامهریزی شده تا با پیروزی فرد "افغان" بر حریف "تانزانیایی"اش خاتمه یابد. گویی قرار است عقدهای فرهنگی از مردم افغانستان تسکین یابد! (دردهای ناگزیر ناشی از هویت دروغین القاء شده، گهگاه نیاز به تسکین هم دارد تا همچنان فرد بتواند منبع درد را بر کول خود حمل کند.)
و در نهایت، "افتخاری که با بستن کمربند قهرمانی نصیب مردم افغانستان میشود"! چه بازیچههایی! چقدر انسانها را پست و کوچک میخواهند نگه دارند.
البته جای بسی خوشحالی است که این رویداد موجب "جشن آشتی ملی" شد! (آدم یاد دوزاری و آش میافتد!)
یا حضرت عباس، شما را به خدا قسم میدهم یک عقلی به بنده عطا فرما تا این پدیده را بتوانم بفهمم! از این هشلهفتر ندیده بودم.
انشاالله آقا زودتر ظهور کنند. پریشان عالمیست، جان شما!
انشاالله آقا زودتر ظهور کنند. پریشان عالمیست، جان شما!