یک عامویی در رابطه با عشق و اندوه، بحق، نوشته است:
"افسوس خوردن یکی از عناصر رنج است. عنصر دیگر، دلبستگی به کسی و تشویق و پرورش این دلبستگی به او، در خویشتن است. رنج نه تنها در زمانی که دلبستگی دچار شکست میشود، پدید میآید، بلکه تخم آن در همان زمان آغاز دلبستگی نهفته است. اِشکال اصلی در همهٔ اینها عدم شناخت مطلق فرد از خویشتن است. خودشناسی یعنی پایان بخشیدن به اندوه. ما میترسیم خود را بشناسیم زیرا وجود خود را میان نیک و بد، شریف و اهریمنی، پاک و ناپاک تقسیم کردهایم. نیک همواره به داوری بد مینشیند و این پارهها با یکدیگر در حال جنگند. دستاورد این نبرد، اندوه است. برای پایان دادن به رنج باید واقعیت را ببینیم، نه اینکه ضد آنرا اختراع کنیم، زیرا اضداد در بردارندهٔ یکدیگرند. گام زدن در این راهرو اضداد، رنج است. آنجا که اندوه باشد نشانی از عشق نیست. عشق و اندوه نمیتوانند در کنار یکدیگر به سر برند."
حافظ عزیز هم گفته است:
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
میگویم:
یا حضرت عباس، مارادونا را رها کن، شمسالدین را بگیر!