- ساعت چنده مسعود؟
- تاریکه. نمیبینم. صبر کن الان از روی گوشیم میگم... یازده و نیم تقریباً.
- چه خوب اومدیم بالا. دو هفته پیش، از عمران تا کارا نیم ساعت طول میکشید بیایم. الان تقریباً یک ربعه رسیدیم. اون هم با کولههای پر.
- و این خربزه که دستته!
- گمونم از همین پایین اگه صداشون کنیم بشنوند.
- نترسند یک وقت.
- (با فریاد) ما اومدیـــــم!