خانم پرمای عزیز ذیل مطلبی که دربارهٔ آزمایش میلگرم بود نظری نوشته بودند که قسمتی از آن به این شرح است:
"یکی از خر برفت ها نگاهی هست که در طول تاریخ به زنان شده است. شش هزار سال مردان به قدرت رسیده، زنان را جادوگر، ناقص العقل و... شمرده اند و تمام قوانین را به نفع خود نوشته اند و ما هم شش هزار سال هست مدام گفته ایم خربرفت و خر برفت، مردان با زن ستیزی شان و او را جنس دوم شمردن و زنان با باور نکردن توانایی هایشان و قدرتهایشان. این نوع خربرفت ها در کشورهای آسیایی بخصوص خاورمیانه بشدت مشاهده میشود. در حالیکه از نظر علمی زنها خیلی به حضور نزدیک تر هستند. بد نیست این خر برفت ها در هر زمینه ای به دقت مشاهده گردد."
بنده ضمن موافقت با نظر ایشان(که باشم که مخالفت کنم؟) میخواهم حاشیه و پانویسی بر آن بیافزایم.
در همهٔ وجوه زندگی همیشه حق و منفعت مردها اولویت داشته است. چه در قوانین مدنی و چه دینی. حتی خدای بسیاری ادیان، خدایی مردگونه است. که البته حکایتش مفصل است و کاری نداریم. در هزارها و میلیونها سال پیش بدلیل اهمیت داشتن مشاغل یدی مانند کشاورزی و دامداری و حتی جنگجویی برای دفع دشمنان و متجاوزان به قبائل، و نیاز این مشاغل به زور بازو، و نقش کلیدی قدرت جسمی در تأمین معیشت خانواده، جنس مذکر مهم شمرده میشده و اصولاً داشتن فرزند مذکر از مؤنث برتری بحساب میآمده است. طوریکه در بعضی جوامع بدنیا آوردن دختر ننگ بوده و برخی قبایل آنها را زنده بگور میکردهاند!
اینها واقعیاتی است که ما انسانهای امروزه از آنها تا حدودی عبور کردهایم و آنچه در این دورهٔ تاریخیمان به آن معتقدیم، یعنی برتری مذکر بر مؤنث، در حقیقت ارثی اعتقادی است که از آباء و اجدادمان به ما رسیده است. و ما همچنان این اعتقاد را در ذهنمان حمل میکنیم.
دنیای کنونی ما انسانها دنیای قدرت فکر و اندیشه است. ما انسانها تا دیروز با بازوی کلفت میزدیم توی سر همدیگر، امروز علاوه بر بازو، با فکر و اندیشه! مانند تبلیغات و پروپاگاندا، استعمار و تحمیق، و حقه و نیرنگهای بسیار بسیار متنوع دیگر. اما برگردیم به بحث شیرین رابطهٔ زن و مرد.
به دلیل حاکمیت نسبی قدرت اندیشه، امروز خانمها فرصت بیشتری برای شرکت در امور بیرونی زندگی، امور اجتماعی، دارند. و در بعضی موارد - بدلیل ظرافت و حساسیت بیشتر از مردها - حتی برتری نیز دارند.
در جوامعی که قانون و نظم اجتماعی بهتری برقرار است، خانمها تأثیر بیشتری در جامعه میتوانند داشته باشند. این موضوع در بعضی کشورها مثل استرالیا دیگر از آن طرف زده است بیرون! طوریکه آن را کشور زنها میخوانند بخاطر قوانین عجیب و غریبی که در حمایت از ایشان وجود دارد.
اما بیاییم از دیدگاه خودشناسی به این موضوع نگاهی بیاندازیم که آیا با وضعیتی که تاریخ پیش آورده و امروزه خانمها میتوانند در فعالیتهای اجتماعی و کار و زندگی بیرونی و تأمین معیشت خانواده مشارکت داشته باشند، این امکان در دراز مدت به نفع آنها خواهد بود یا خیر؟ به نفع جان و روان آنها. جوابم را هم همین اول بدهم که خیر. آما چَرا!
یکی از اپیزودهای دوست داشتنی پلنگ صورتی نامش "صورتی منقرض" است که لابد دیدهای. در قسمتی از آن، بر سر استخوانی دعواست. هر کس از دیگری استخوان را به ترفندی و حیلتی میقاپد و میبرد که بخورد اما باز یکی دیگر از او هم کش میرود و درگیری همینطور ادامه دارد. خلاصه آنکه یک لحظه فراغت و آرامش ندارند.
نگران نباش، حرفهای تأویلگرایانهٔ تکراریام را نمیخواهم مرور کنم و از این فیلم تأویلی بدست دهم. حداقل این بار! شانس آوردهای!
حکایت تأمین معیشت ما انسانها در طول تاریخ هم بیشباهت به این قطعه انیمیشن نبوده است. چه جنگها و خونریزیها و ظلمها و حیلهها که در طول هزاران و میلیونها سال انسانها براه انداختهاند برای اینکه این استخوان را از دیگری بقاپند. منابع طبیعی سرزمینی را برای اینکه از انسانهای آن سرزمین بدزدند، چه ناقلابازیها و نیرنگها که بکار نبردهاند. امروز نیز آن حقهها شکل بسیار زیرکانهتر و پیشرفتهتری پیدا کرده و باصطلاح تکامل یافته و در بیزینس و بازار و سیاست بینالملل بکار میرود.
خوب، چه کسانی عمدتاً در طول تاریخ مسئول و فاعل انجام این قاپیدنها و حیلهگریها بودهاند؟ مردها! مردها بودهاند که هم زور بازو برای لشکرکشی و جنگ و خونریزی داشتهاند و هم قدرت و حضور اجتماعی بیشتر برای پیاده کردن نقشهها و حقهها.(ضمن ابراز شرمندگی خدمت همجنسان عزیزم!) و روشن است که وقتی موجودی در محیط پرتنش رشد میکند، بسیار ناقلا و پدرسوخته بار میآید. البته ممکن است کسی که دنبال مته به خشخاش گذاشتن در حرفهاست بگوید "آن مردهای جنگجوی پرتنش هم همهٔ تنشهایشان را از بیرون میآوردهاند داخل خانه و سر زنها خالی میکردهاند" و درست میگوید. اما روشن است که تأثیر بودن در جامعه و دنبال استخوان دویدن بر روان انسان، کماً و کیفاً از ظلمی که مردها با زورگویی و قلدری به زنها میکردهاند بیشتر است.
بنظرم اگر بخواهیم یک نگاه آماری و کلی(و نه خاص و استثنائی) به زنان و مردان امروز داشته باشیم، میزان تنش و ناآرامی مردها بسیار بیشتر از خانمهاست(این هم علم غیب بنده!). دلیلش هم آنست که فوقاً گفته شد. و از آن طرف هر چه انسان(و اصولاً هر موجودی) در محیطی آرام و ساکت بسر برد و از حقهبازیها دور باشد، آرامتر و بامحبتتر و با شفقتتر است(چون چیزی بر او عارض نمیشود). که دقیقاً خانمها بدلیل دور بودن از اجتماع و دنبال آن استخوان نبودن، اینطورند. (روشن است که این دیدی کلی است و راجع به عموم و قاطبهٔ مرد و زن داریم صحبت میکنیم.) اگر تاریخ طوری میبود که جای مرد و زن برعکس بود، این مهر و محبتی که در حال حاضر در جنس مؤنث هست، وجود نداشت.
اگرچه بلحاظ بیرونی و اجتماعی و نوشته شدن تاریخ و قوانین اجتماعی، خانمها مظلوم واقع شدهاند، اما اگر به حقیقت موضوع بنگریم، یعنی نگاهی معنوی(درونی) به ماجرا داشته باشیم، جریان همچون نعل باژگونه است، یعنی حقیقت اینست که جنس مؤنث شانس آورده است، نه بدشانسی. خیلی چیزها در دنیا حقیقتش برعکس آن چیزی است که در ظاهر میبینیم. این یکی از مشخصههای اصلی نگاه عرفانی(درونی) است.
نکتهٔ مهمی را الحاق کنم: بعضیها این مطلب را که میخوانند فکر میکنند پس باید از این به بعد هم نگذاشت خانمها در جامعه باشند، چون به نفع آنهاست! از این دیدگاههای قیممأبانه. خیر، اینطور نیست. آنچه گفته شد بیانی از آنچه اتفاق افتاده بوده است، است. نه نسخهای برای إعمال نظر بر دیگران. واضح است که انسانها باید آزاد و مختار باشند هرطور میخواهند زندگی کنند. چه زن، چه مرد. این خود فرد است که تصمیم میگیرد چه چیزی برایش بهتر است.
بهرحال خانمها میتوانند خوشحال باشند که در طول تاریخ از نظر درونی(حقیقی، روانی) متضرر نشدهاند که هیچ، منفعت هم بردهاند. و با توجه به این موضوع، کار در اجتماع هم خیر معنویئی که در آن نیست هیچ، بلکه تماماً تنش و اضطراب و نگرانی است. بحضرت عباس، من که حاضرم کارهای خانه را انجام دهم، گلها را آب بدهم، آشپزی کنم، ظرف و لباس بشورم، با کودکان حشر و نشر داشته باشم. چی از اینها بهتر؟ البته به جز آن بخشی که اصولاً استعداد ذاتیاش را ندارم!
---