کرامت!



   پارسال تابستان با عده‌ای از دوستان سفری کردیم به کردستان و در روستای قروه، شهر سنندج و روستای کومایین سیر و سیاحت. اوقات خوشی با دوستان عزیز حمید در قروه، مختار در سنندج و کومایین، و نصیر و محمد و میکائیل و کوروش بسر شد. طبیعت کردستان دیدنی و دهان‌بند بود. هر چند بقول نصیر، «هیچ زمانی برای گردش در طبیعت کردستان مانند اردیبهشت نمی‌شود»!

   سنندج خانقاه رفتیم. شب جمعه بود و مراسم ذکر، دف و سماع. روز بعدش، جمعه صبح کله سحر، از سنندج راهی روستای کومایین شدیم. مراسم سالانهٔ دراویش بود بر سر مزار بعضی از مشایخ آنها. با شیخ حسن عزیز آشنا شدم. البته اینکه می‌گویم «شیخ» من باب اصطلاح است، و الا ایشان بسیار جوان است. (کلمهٔ «شیخ» در عربی اصلاً یعنی «پیرمرد»، اما معنی اصطلاحی آن «مرد بزرگوار»، «رئیس طایفه» و «مرشد» است.)



  آن روز چندین گروه از دراویش به کومایین آمده بودند و خیلی شلوغ بود. خانواده‌های زیادی هم از صبح زود آمده بودند و بساط پیک‌نیک و طبیعت‌نشینی‌شان براه بود. مراسم درویش‌ها شامل دف‌زنی و رقص سماع (بشیوهٔ خودشان) و «خوردن» تیغ صورت‌تراشی، سنگ، سیخ و شمشیر فرو کردن در صورت و اینجور کارها بود.

   فیلمهای خوبی آن روز گرفتم که اگر فرصت کنم روزی روزگاری بطور کامل روی سایت خواهم گذاشت.

   این ویدیوی کوتاه از آن سفر هم فعلاً بعنوان اشانتیون! تا ببینم کی فرصت می‌شود ویدیوهای دیگر را بگذارم.

توجه: در ویدیوی زیر صحنه‌هایی هست که ممکن است دیدنش برای بعضی‌ها ناخوشایند باشد. البته همچین زیاد هم نیست.




---