در سفر قبلی گروه «خمر کهن» به گرگان و اطراف آن، طی گفتگویی با آقا مجتبی کبودوندی عزیز دربارهٔ اعتیاد به مواد مخدر، توجهم به این موضوع جلب شد که چه شباهتهایی بین اعتیاد به مواد مخدر و اعتیاد به هویت ممکن است وجود داشته باشد.
واقعیت اینست که ما انسانهای اسیر خیالِ شخصیت یا همان «هستی»، معتادان بالقوهایم. نه، اشتباه کردم، چرا بالقوه؟ بلکه بالفعل دروناً معتادیم. معتاد به تمام موادی که هویت از ما طلب میکند تا به او برسانیم. وگرنه خماریاش را نمیتوانیم تحمل کنیم. نمیتوانیم با آن خماری بمانیم.
آیا ما از صدقهسری شخصیت داشتن، اعتیاد به مورد تأیید قرار گرفتن نداریم؟ اعتیاد به دوست داشته شدن نداریم؟ اعتیاد به نپذیرفتن هر حالتی که داریم و اعتیاد به نق زدن دائمی به خودمان نداریم؟ اعتیاد به مقایسه کردن و همیشه احساس کمبود کردن نداریم؟ به خشم ورزیدن اعتیاد نداریم؟ به تلاش برای کسب آرامش از طریق مطالعه و فلسفیدن اعتیاد نداریم؟ و در یک کلام، به فکر کردن آیا اعتیاد نداریم؟!
داریم! و همه اینها میوهٔ درخت خبیثی است که ریشهاش «هستی» است.
تا دمی از رنج هستی وارهند
ننگ بنگ و خمر بر خود مینهند
میگریزند از خودی در بیخودی
یا به مستی یا به شغل ای مهتدی
در ادامهٔ صحبت با آقا مجتبی، ایشان از یکی از دوستانش صحبت بمیان آورد که چند سالی گرفتار اعتیاد بوده و بعد، ترک کرده است. گفتم بد نیست تجربهٔ او را بشنویم. آخر، شنیدن از کسی که چیزی را خودش تجربه کرده پرفایدهتر از شنیدن از کسانیست که در آن مورد فقط مطالعه و تحقیق کردهاند.
این شد که در همان سفر، از آقا مجتبی خواهش کردم وقتی بگذارد و با دوستش گفتگویی ترتیب دهد و برای ما هم بفرستد تا گوش دهیم. آقا مجتبی هم این کار را کرد و صحبت خوبی انجام داد که پر از نکات مفیدی است برای ما که در خودشناسی هستیم، تا بتوانیم ضمن گوش دادن به این گفتگو، موارد مشابه بسیار زیادی که بین فرد معتاد به مواد مخدر و فرد معتاد به هویت وجود دارد را متوجه شویم.
این گفتگو را میتوانید بشنوید:
این گفتگو را میتوانید بشنوید:
اما چند نکتهٔ تلگرافی و جمع و جور که هنگام گوش دادن این گفتگو بذهنم رسید:
اول اینکه بنده قصد ندارم دربارهٔ چگونگی ترک مواد مخدر اینجا صحبت کنم. آنچه بیشتر در اینجا مورد نظر بنده است، اینست که ریشهٔ اصلی اعتیاد (و هر نوع تخریب دیگری) اصولاً همین گرفتاری به پندار هویت است. اعتیاد به مواد مخدر نیز تنها یکی از تبعات «هستی» است که در شرایطی خاص، به شکل اعتیاد به مواد مخدر ظهور و بروز عملی پیدا میکند. تا وقتی «هستی» و تبعات و فشارهای روانی ناشی از آن در انسان وجود دارد، اعتیاد نیز اجتنابناپذیر است. حالا برای عدهای فرصت و امکانش پیش میآید و گرفتارش میشوند و برای عدهای نه. اما برای ذهن گرفتار «هستی»، استعدادش بالقوه مهیاست. (اعتیاد به ارضای جنسی نیز از همین قماش است. که اگر فرصت شد، دربارهٔ آن نیز صحبت خواهیم کرد.)
مثلاً در دقیقهٔ ۱۰:۴۰ گفتگوی فوق، این دوست عوامل زیادی مثل خشم، تایید طلبی، قضاوت، طمع، خودمحوری، حس انتقام، رنجشها، ترسها، خودکمبینی، توقعات از خود و دیگران، لذت طلبی، مقایسه و ... را ذکر میکند بعنوان عوامل اعتیاد، که عرفای عزیز نیک میدانند که همهٔ اینها نتایج و تبعات هستی و هویتاند. ضمن صحبتها قبلاً در این مورد زیاد گفتهایم.
نکتهٔ محوری صحبت آقا حسین، اگر در ابتدای صحبتش دقت کنیم، اینست که میگوید ۳ درصد اعتیاد، اعتیاد به مواد است و باقیاش وجه روانی قضیه است! یعنی مجموعه فشارها و عوامل(روانی) که باعث میشود ذهن بسوی اعتیاد و تخدیر کردن خودش روی آورد. این نکته، خلاف فهمی است که اکثر افراد جامعه از اعتیاد دارند. ما فکر میکنیم آن مواد مخدر است که مشکل فرد معتاد است، حال آنکه کشیده شدن به مصرف مواد، اصل و ریشهاش در جنبهٔ روانی قضیه مضمر است. اینکه فرد مشکلی روحی و روانی دارد که بسوی تخدیر میل میکند.
نکتهٔ بسیار مهم دیگر در صحبتهای آقا حسین(حدود دقیقه ۱۷ فایل صوتی) این است که «فرد معتاد نمیداند که معتاد است»! اعتیاد به فکر کردن هم دقیقاً همینطور است. ما بس که عادت کردهایم به فکر کردن، آن هم فکرهای یاوه و از همه در، متوجه نیستیم که به فکر کردن دائمی معتاد شدهایم. واقعاً نمیدانیم که با خودمان حرف میزنیم!
حالت اصیل انسان سالم، حالت بیفکری است. اما ما بخاطر برآوردن نیاز «هستی»، دائماً متفکریم! اگر فکر کردن نباشد، «هستی» میمیرد. چرا که جنس «هستی» از فکر است. بنابراین تمهیداتی در کار میکند تا فکر کردن ادامه داشته باشد و به اینصورت فرد دائماً خودش را چیزی بداند و رواناً بدنبال چیزی شدن یا بودن، بدود. تا همچنان «هستی» و «چیزی بودن» ادامه داشته باشد. بنابراین اعتیاد به فکر کردن از نان شب برای «هستی» واجبتر است. مثلاً ملامت کردن، خشم ورزیدن، بگو مگو کردن در ذهن با دیگران(در حقیقت با خودش) از جمله تمهیداتی است برای تداوم «هستی». پس باید به هر بهانه که شده، چیزی پیدا کند برای ملامت کردن، خشم ورزیدن، مقایسه کردن و ... تا همچنان خیال کند که «هست».
بهمین خاطر است که ما معتادهای هویتی عمداً از متوجه شدن به اعتیادمان به فکر کردن، چشم میپوشیم. نمیخواهیم این واقعیت را بپذیریم ببینیم که دائماً داریم با خودمان حرف میزنیم! این نکتهای اساسی است. (امیدوارم فکر حیلهگرمان این اهمیت را در ندهد و نادیده نگیرد!)
(حواسم باشد که بعد از اینکه متوجه شدم و دیدم من اعتیاد به حرف زدن با خودم دارم، در دام ملامت گرفتار نشوم. این ملامت که: «ای وای، خاک بر سرم، چرا من اینقدر با خودم حرف میزنم. خسته شدم.» چرا که همین ملامت کردن هم باز در راستای تداوم و حفظ «هستی» است! همانطور که توضیح داده شد.)
پس، آگاه بودن (و نه پذیرفتن بوسیلهٔ مطالعه و دانستن) به اینکه الآن دارم با خودم حرف میزنم، بدون ملامت و سرزنش، یک اصل است. این آگاهی بر روند فکر کردن، بر اینکه چطور ذهن دارد همین الآن بوسیلهٔ فکر کردن «هستی» را میسازد و میخواهد تداوم داشته باشد، اصلی بنیادی است در خودشناسی.
نکتهٔ بعد، صداقت داشتن با خودمان است که در جایی از صحبت این دوست(حسین آقا) نیز به آن اشاره شده که دقیقهاش یادم نیست. روبرو شدن با خودمان و اینکه هویت و شخصیت داشتن تا چه حد تخریب روانی دارد، در داستان مسجد مهمانکش و نیز در آن پادکستی که فیلم «چشمه» معرفی شده بود، از اهمیتش صحبت شده. همچنین در جلسات مثنوی طی لمهایی برای خودشناسی توصیه شده بود که خیلی مفید است انسان در خلوت با درونش روبرو شود و از اینکه اوهام و تصاویر ذهنی هجوم (خیالی) میآورند، هیچ ترسی نداشته باشد. چرا که روبرو شدن با این ترس، ترسی که تماماً خیال و وهم است، انسان را عمیقاً و حضوراً متوجه میکند، به چشم خودش میبیند که او(انسان) واقعاً نیست! که همهٔ آنچه فکر میکند هست، خیال است!
صداقت، رک بودن با خود، و نترسیدن از اینکه انسان در خلوت و تنهاییاش با واقعیت خودش(افکارش) روبرو شود، و اینکه ببیند ذهن به چه افکاری مشغول و مبتلاست، تاثیر فوقالعادهای در آگاهی انسان دارد. اگر یک بار نشد روبرو شویم و ترسیدیم، بار دیگر. بار دوم نشد، بار سوم. سوم نشد، بار هزارم!
عرضم در مورد فایل گفتگو تمام است. ضمن تشکر از آقا مجتبی کبودوندی برای تهیهٔ این مصاحبه، شما هم اگر هنگام گوش دادن به فایل صوتی گفتگوی مذکور نکاتی بذهنت میرسد، بد نیست با دوستان در میان بگذاری.
جناب تبکم عزیز نیز متنی کوتاه با عنوان «اعتیاد و خودشناسی» نوشته و فرستادهاند که فایل pdf آن را میتوانید از لینک زیر مطالعه کنید:
همچنین آقای بنانی عزیز هم در سایتشان مدتی است در مورد اعتیاد مینویسند و دوستانی که قبلاً تجربهٔ اعتیاد را داشتهاند مطالبی در مورد تجربیاتشان ذیل نظرات آن یادداشتها نوشتهاند. آقای بنانی تمام آن مطالب و نظرات را بصورت یکجا در قالب متنی ۳۵ صفحهای دیروز برای بنده فرستادهاند تا در اختیار دوستان قرار گیرد. این فایل را از لینک زیر میتوانید دریافت کنید:
همچنین یکی از پستهای وبلاگ آقای مصفا با عنوان «اعتیاد» است که حاوی خلاصهبرداری و گزیدهای از بخشی از سخنان ایشان در یکی از جلسات است دربارهٔ «اعتیاد، مواد مخدر و افیون». این یادداشت را همراه با متن و نیز فایل صوتی گزیده سخنرانی ایشان، با مراجعه به این صفحه میتوانید بخوانید یا بشنوید.
راستی، کسی فندک نداره؟!