رمضانیه



   حساب عید فطر، عیدی که در انتهای ماه رمضان است، از اعیاد دیگر سواست. اعیاد دیگر عموماً قراردادی‌اند و اعتباری. مثلاً عید نوروز هر چند که شروع فصل بهار است، اگر انسان بهار و تازه‌شدن و طراوتی را در خود حس نکند، کجایش عید و نو شدن است؟! جز یک سری دید و بازدید و تبریک گفتنهای تصنعی و از سر تکلیف چیزی نیست.

   بهمین سیاق، من که از ماه رمضان و روزه‌داری چیزی جز رنج گرسنگی و تشنگی شکم در نمی‌یابم، عید فطرم نیز البته عیدی قراردادی و اعتباری است. چون همه عید فطر می‌گیرند، من هم عید فطر می‌گیرم، «خر برفت و خر برفت»!

   اما اگر انسان صفای باطنی یافته باشد، این عید اصالت دارد. بنابراین، اصالت عید بسته به کیفیت و وضعیت درونی انسان است، نه پروپاگاندای بیرون.

   چند سال پیش، مطلبی مختصر در شرح آن شش بیت معروف و محبوب «این دهان بستی...» و دربارهٔ درک‌های متفاوت از «روزه» نوشته بودم. غزلی که در ادامه می‌آید، همراه با شرح خانم پری‌سیمای عزیز، نیز رمضانیه‌ای است از مولانا جلال‌الدین که در آن دربارهٔ روزه و معنای آن صحبت شده.

مبارک باد آمد ماه روزه                           رهت خوش باد ای همراه روزه

ماه روزه، ماه پرهیز و سکوت از راه رسیده است. مبارک باشد آن دمی که ذهن از اندیشیدن و خوردن خوراکیهای ذهنی و هویتی باز می‌ایستد و ماه سکون و سکوت در آسمان درون پدیدار می‌شود. خوش باشد این سفر و همنشینی و همراهی با لحظات پرهیز و روزه.

شدم بر بام تا مه را ببینم                        که بودم من به جان دلخواه روزه
نظر کردم کلاه از سر بیفتاد                      سرم را مست کرد آن شاه روزه

به جان و دل مشتاق روزهٔ پرهیز و سکوت بودم. با نردبان آگاهی، نگاه و مشاهده به بام ورای افکار و ذهن رفتم ببینم که ماه از محاق ذهن بیرون آمده است!؟ در کیفیت توجه و حضور که قرار گرفتم، چشمم به هلال ماه افتاد. لباس و کلاه عاریتی شخصیت از تن و جان ذهن فرو ریخت. ذهن از خوردن و اندیشیدن باز ایستاد و بیکار شد، و دل از حضور ماه روزه و شاه سکوت سرمست شد. - ذهن نمی‌تواند در آن واحد هم در کیفیت توجه به افکار و حضور در لحظه باشد و هم در گذشته و آینده سیر کند. چون ذهن، هویت را در همین لحظه با استفاده از الگوها و تصاویر مردهٔ ذهنی که از رویدادها و تعبیر و تفسیرهای گذشته در حافظه ضبط شده می‌سازد. بی آنکه انسان در آن حضور داشته باشد. اما بمحض اینکه توجه به این نوسان فکر برقرار می‌شود، فعالیت ناجور ذهن متوقف می‌شود.

مسلمانان سرم مست است از آن روز            زهی اقبال و بخت و جاه روزه

ای که در برابر حقیقت سر تعظیم فرود آورده‌ای(مسلمان = تسلیم‌شده)، از لحظه‌ای که ماه روزه را دیدم میل به پرهیز از خوراکی‌های دیگر نیز در دلم پیدا شده: از لحظه‌ای که بخاطر پرهیز و احتماء درونی از فکر کردن، ماه سکوت درون بالا آمده، درونم سرمست و بی"خود" شده است.  آفرین بر شکوه، عظمت و مقام روزه و پرهیز و احتماء.

بجز این ماه ماهی هست پنهان              نهان چون ترک در خرگاه روزه
بدان مه ره برد آن کس که آید                  در این مه خوش به خرمنگاه روزه

چرا که به جز این ماه بیرونی، ماهی دیگر هست که همچون زیبارویی در سراپردهٔ دل پنهان است و رویش را از چشم افکار و خیالات پوشانده است. کسی به آن ماه حقیقی راه پیدا می‌کند که با طیب خاطر روزهٔ فکر و اندیشه بگیرد. غبار و زنگار فکر را از دلش بزداید و از وراجی‌ها و گفتگو‌های ذهنی در این خرمنگاه  و کشتزار روزه پرهیز کند.




رخ چون اطلسش گر زرد گردد                   بپوشد خلعت از دیباه روزه

درست است که به خاطر پرهیزهای بیرونی و درونی از گرسنگی و درد صبر، چهرهٔ اطلسی‌اش زرد می‌شود اما اگر با این درد بماند و بر آن صبر کند خلعتی از حریر بر تن روح و روانش می‌پوشد، روح و روانش پر نشاط و سبک می‌شود. (دربارهٔ مفهوم «درد»، در جلسهٔ صد و چهلم شرح مثنوی صحبت شده است. ذیل بیت «در درون خود بیافزا درد را / تا ببینی سرخ و سبز و زرد را»)

دعاها اندر این مه مستجاب است            فلک‌ها را بدرد آه روزه
چو یوسف ملک مصر عشق گیرد             کسی کو صبر کرد در چاه روزه

در این ماه، در کیفیت توجه و حضور و پرهیز، دعای انسان مستجاب می‌شود چرا که دیگر ذهن از پایگاه «خود» برای حفظ و ادامهٔ "من" یا "خود" دعا نمی‌کند. در واقع این خود حقیقت است که اختیار انسان را در دست می‌گیرد و عمل می‌کند. برای ذهن اسیر "من" این پرهیز و روزه مثل افتادن و ماندن یوسف در چاه است. اگر انسان بر دشواری چاه روزه صبر کند همچون یوسف صاحب سرزمین عشق و زیبائی می‌شود.

سحوری کم زن ای نطق و خمش کن            ز روزه خود شوند آگاه روزه

کم از سحری‌های ذهن بخور! کم حرف بزن(فکر کردن همان حرف زدن است). از روزه و سکوت و حقیقت و عشق حرف زدن را بس کن! خاموش باش که روزه‌دار حقیقی، انسانِ در کیفیت عشق، خودش از کیفیت روزه‌اش آگاه می‌شود. انسان خودش باید کیفیت ماه حقیقت درون را تجربه کند. درباره‌اش هر قدر حرف بزند و مطلب بخواند، تاثیر حس و درک مستقیم را ندارد.

بیا ای شمس دین و فخر تبریز                     تویی سرلشکر اسپاه روزه

ای خورشید عالم هستی، شمس حقیقت، زینت‌بخش عالم! تو بیا که توئی امیر و فرماندهٔ لشکر پرهیز و روزه‌داران حقیقی. عنایت و توجه تو خودبخود کیفیت پرهیز و سکوت را ایجاد می‌کند.

---
+ یادداشت «لقمه‌های راز» (شرح شش بیت معروف از مثنوی معنوی دربارهٔ روزه)