هشیاری



   قبل از اینکه خلاصه‌نویسی این هفتهٔ آقا داود از داستان «پیر چنگی» را بخوانیم، یکی دو نکته عرض کنم. اول اینکه دوستی که DVD جلسات شرح مثنوی را زحمت می‌کشید و برای دوستان متقاضی ارسال می‌کرد از این کار استعفاء داده‌اند و اگر از دوستان کسی حاضر است این کار را بکند، می‌تواند با بنده تماس بگیرد تا کار را به ایشان بسپاریم. کارش هم اینست که سفارش را می‌گیرد و DVD را کپی و برای فرد متقاضی پست می‌کند. پولش هم تمام و کمال در جیب مبارک خودش می‌رود. یعنی سود مادی برایش دارد.

   دوم اینکه از دوستانی که بخصوص طی یک ماه اخیر و بطور کلی در طول این سالها کمک مالی برای نگهداری این مجموعه سایتها و برنامه‌ها کرده‌اند، به اینصورت تشکر می‌کنم. خدا یک در دنیا صد در آخرت عوضتان بدهد. بقول بچه هیئتی‌ها، یخچال ارج عوض بگیرید.

   اما داستان این هفته، قصهٔ «پیر چنگی» از مثنوی معنوی جناب مولانا جلال‌الدین:

پروانه شو



   در روابط دوستی - و نیز عشق و عاشقی بین دو نفر - بکار بردن ترفند برای جلب توجه دیگری وقتی برای من مطرح می‌شود که احساس نیاز به دوست داشته شدن بکنم. وقتی نیاز دارم به اینکه کسی مرا دوست بدارد، در فکر می‌شوم که «چه کار کنم تا توجه او را کسب کنم؟ تا بمن اهمیت دهد. تا مرا دوست بدارد. تا خیالم راحت شود مورد توجه و نظر او هستم.» متأسفانه.

   و روشهای جلب توجه بسیار بسیار متنوع هم هست. از بی‌توجهی عمدی و زیرکانه برای تیز کردن آتش طرف گرفته تا تحریک حس حسادت او با انواع بازی‌ها و وانمود دوستی‌ با دیگران، و نیز حقه‌ها و ترفندهای بسیار دیگر که این روزها در روابط بسیار شایع است.

   اما کسی که از درون پر است و احساس نیاز به دوست داشته شدن نمی‌کند، هیچگاه دست به ترفند هم نمی‌شود تا بخواهد توجه و ابراز محبت دیگری را دریافت کند. حتی فکرش هم بذهنش خطور نمی‌کند.

آفرین



   اصلی‌ترین فشاری که از طرف شخصیت به انسان وارد می‌شود اینست که «نشان بده که هستی»!

   تمام گفتار و رفتار و زندگی من انسان اسیر شخصیت در این است که بگوید: «من هم هستم. شما را بخدا مرا هم نگاه کنید».

   این تعمیم به تمام زندگی و حرکات او دارد. حتی تمام کارهایی که انجام می‌دهد و ظاهراً بی غل و غش، از روی خیرخواهی و ایثار و بدون چشم‌داشت بنظر می رسند.

   مثلاً طرف آمده و شرح مثنوی می‌کند، از حافظ و خودشناسی و غیره مطلب می‌نویسد و پادکست می‌گوید و مینیمال و غیره، و همه ظاهراً بدون چشم‌داشت است. اما پشت این رفتار و عملکردش اینست که دارد بزبان بی‌زبانی می‌گوید «من هم هستم. شما را بخدا مرا هم نگاه کنید. خدا پدرتان را بیامرزد اگر تاییدی هم بکنید و لایکی بزنید.»

پرانتز



   خب، بی‌مقدمه برویم سراغ نامه‌ای دیگر. نامهٔ دوستمان با رنگ آبی‌ست و مشکی هم که رنگی‌ست!

   درود بر مرد بزرگ. (بگمانم منظورت سایز واقعی باشد، محسن عزیز!) امیدوارم خوب باشی.
زیاد یادت میکنم و هنوز همچون دقوقی سرگردانم و همچون آن سه خیالباف از تخیلاتم مرغ چاقی کباب میکنم و به نیش میکشم و گاهی هم دستی بر فیل میکشم و فکر میکنم چیزی فهمیدم.

   روزهام میگذرد. میکوشم خوب و نیک باشم. توی مرکز خیریه با درآمد ناچیزی کار میکنم. درس هم میخوانم. روانشناسی عمومی. کار اصلی‌ام کارهای کامپیوتری و گاهی برنامه‌نویسی است. دلم برای اون آرامشی که زمان برنامه های آنلاینت داشتم تنگ شده.

چو چای




ای مطرب شده!



   می‌گویند شرکت مرسدس بنز مسابقه‌ای می‌گذارد که هر کس بتواند در مورد فلان مدل اتومبیل بنز این شرکت ایرادی بگیرد، فلان مبلغ هنگفتی به او جایزه می‌دهند.

   کسی پیدا نمی‌شود که از آن اتومبیل ایرادی بگیرد، جز یک دختر خانم. او را دعوت می‌کنند به نمایشگاه و می‌رود داخل ماشین  مورد نظر می‌نشیند و چند دقیقه بعد می‌گوید: ایرادش را پیدا کردم.

   جمع می‌شوند که ببینند خانم چه ایرادی از این ماشین عالی پیدا کرده. می‌گوید: این ماشین فقط یک ایراد اساسی دارد و آن اینکه هر کس سوارش شود و از آن استفاده کند، دیگر نمی‌تواند پیاده شود!

   مثنوی معنوی و معانی درون‌نگرانهٔ ژرفش چنان دید نافذی به درون فردی که عمیقاً بر آن تأمل کرده باشد می‌دهد، که بعید می‌دانم کسی که از آن بهره برده، بتواند از آن پیاده شود. حتی اگر مدتی در سیستم‌ها و مکاتب متنوع دیگر نیز انسان سرک بکشد و چرخی بزند، بهیچوجه عمق و مایه‌ای که این کتاب دارد را پیدا نمی‌کند. حداقل این حقیر فقیر کمتر از قطمیر که تاکنون ندیده است.

   از حدود سه ماه پیش به این طرف، تعدادی از خلاصه‌نویسی‌هایی که آقا داود از جلسات شرح مثنوی آنلاین تهیه کرده بود بروی این سایت منتشر شد و اخیراً البته در ادامهٔ انتشار باقی جلسات تأخیر شد. بنده که ایران بودم از فیدبکی که تعداد زیادی از دوستان می‌دادند، متوجه استقبال عمومی از این خلاصه‌نویسی‌ها شدم. خب، هنیاً لهم. ایشالله که مفید بوده باشد.

   از این به بعد نیز، به یاری ابوالفضل، ادامهٔ این خلاصه‌نویسی‌ها بصورت هفتگی - نه قطعاً شب جمعه‌ها - منتشر خواهد شد. برای گشایش دوبارهٔ این باب، خلاصه‌نویسی جلسهٔ دوازده و سیزدهم در ادامه می‌آید.