گفته آید در حدیث دیگران
مطالب ایشان هر چند خیلی ریشهای نیست و به عمق انسان نمیپردازد، اما برای شناخت قبل از ازدواج میتواند تا حدودی مفید باشد. مختصری از ابتدای دو کتاب ایشان را بنده نگاهی اجمالی انداختهام و این دو را تا حدودی مفید دیدم: کتاب «آنچه، ای کاش، قبل از ازدواج میدانستم» و کتاب «پنج زبان عشق». این هم صفحهٔ تست ابداعی ایشان برای شناخت همدیگر.
خلاصه، داشتم بعضی مطالب وبلاگ ایشان دربارهٔ ازدواج را میخواندم، در یکی از یادداشتهایش نوشته: «بدون کمک خداوند ازدواج تبدیل به میدان نبرد میشود. باید دعا کرد، مطالعه کرد و حرفها را شنید.» بنده خدا معلوم است ازدواجهای زیادی را دیده که دو طرف قصدشان از ازدواج در حقیقت پیدا کردن «شریک دعوا» بوده، نه همراه زندگی. و مشخص است چقدر از این تبدیل شدن رابطه به «میدان کارزار» وحشت دارد که از ترس آن جهنم به خدا پناه میبرد! و البته حق هم دارد.
آقای چپمن مؤمن، در جای جای نوشتههایش به کتاب مقدس اشاره میکند و آیاتی از آن را بعنوان شاهد میآورد و طرفین ازدواج را به ایمان به خداوند و راستی و پاکی و صداقت و خلاصه اخلاقیات دعوت میکند.
یادم آمد ماجرای آن مرد عابد سادهدل و خلوتنشینی را که در روستایی زندگی میکرد. روزی مردم دزدی را گرفتند و پیشش آوردند. گفت: «چرا پیش قاضی نمیبریدش؟». مردم گفتند: «قاضی چند روزی رفته مرخصی. شما بفرمایید ما با این دزد چکار کنیم.» گفت: «چه وقتی دزدی کرده؟». گفتند: «از نیمه شب تا سحر و خود صبح مشغول سرقت خانهٔ مردم بوده.» گفت: «عجب! پس این مؤمن کی نماز شبش را میخوانده؟»!
حالا، گری جان، خوبی؟!
---
دوستان عزیزی که پیام میدهند «قسمتهای بعدی یادداشتهای «سودا» چه شد؟»، بنده حواسم هست. کمی صبور باشید و برای بنده هم دعای خلاصی کنید.
صبر کن، نک آمدم ای روشنی
نیستم غافل، که در گوش منی
---
+ یادداشت «اسطرلاب»
+ یادداشت «سودا - بخش اول»