شما اگر عاشق کسی باشی، یعنی فوق العاده او را دوست داشته باشی:
۱. او را آزار نمیدهی.
۲. وقت برای او میگذاری. وقت برای با هم بودن. دست هم را گرفتن و نوازش کردن. در ارتباط نزدیک و ملموس بودن.
۳. اگر از دستت برآید، کاری میکنی تا کار و مشغولیت او آن کاری باشد که دوست دارد.
۴. محیط فرهنگی و ارتباطات سالم برای او فراهم میآوری.
۵. با تمام وجود، همت به شناختن او میکنی. اینکه ببینی چه دوست دارد و از چه بدش میآید. چه غذایی به او میسازد و به چه چیزی آلرژی دارد.
۶. قویاً و با تمام وجود از او مراقبت میکنی و مواظبش هستی.
خب. چرا این کارها را برای روان خودم، برای دل خودم هم انجام ندهم!؟ چه کس یا چه چیزی بیشتر از ذات انسانی خودم دوستداشتنیتر و شایستهٔ عشق ورزیدن است؟
و تا زمانیکه به این معشوق درونی عشق نورزم، چطور ممکن است به کسی یا کسانی عشق داشته باشم؟!
یکبار دیگر موارد فوق را از این زاویه بخوانیم که هر کدام در ارتباط با خودم، در ارتباط با ذات و درونم چطور ممکن است اجرایی شوند.