جای تعجب دارد که ما انسانها در عین اینکه میدانیم خودباختگی به اجماع و اتوریته چقدر عقلمان را کور و ذلیل میکند، باز هم دوست داریم خودمان را بسپریم به جمع! حرکتهای جمعی و رفتارهای اجتماع برایمان حجت محسوب میشوند!
مثلاً در عین حال که میدانیم اگر کسی میلیون میلیون هواخواه و طرفدار داشته باشد، این دلیل نمیشود که ما خودباختهٔ او شویم و او یا حرفهایش را موجه بدانیم، ولی با این وجود یعنی با وجود دانستن این موضوع، اگر چنین کسی با این تعداد زیاد طرفدار را ببینیم، خودبخود برای او اعتبار و ارزش قائلیم و چشممان متحیر و مبهوت اعتبار او میشود. حالا آن فرد در هر زمینهای شهرت و محبوبیت داشته باشد: مد، ورزش، سینما، نویسندگی، فلسفه، عرفان، دین، و چه و چه.
عجیب نیست این ذهن و این گولی و حماقتش؟! در قدم به قدم زندگی باید این هشدار را بخودمان بدهیم که «هوی، فلانی! بیدار باش! حواست جمع باشه. خودت رو به هیچکس و هیچ چیز نباز. عقلت رو گول و منگ هیچکس و هیچ چیز نکن!»
یک مثال دیگرش، که خیلی خیلی هم در دورههای مختلف زمانی و تاریخی تکرار میشود، وجود افرادی و سخنان پرشور و جذبهشان است که بخصوص افراد جوان را تحت تاثیر قرار میدهد. مثلا همین آقای مسعود رجوی که معرف حضور خیلیها باید باشد. در یک دورهای آمد و حرفهای پرشور و انقلابی و ایدئولوزیکی را مطرح کرد که برای جوانان آن دوره بسیار جذاب بود و بسمت او کشیده شدند و چه عمرها و جوانیها و حتی جانها که بخاطر طرفداری و هواخواهی این فرد و حرفهایش بر باد نرفت. بنده خودم که سنم آن موقع خیلی کم بود ولی چندین جوان بزرگتر از خودم بودند که از نزدیک دیدم چطور شیفتهٔ او شدند و قسمت بزرگی از جوانی عزیزشان را باختند. تازه آنهایی که من دیدم خیلی خوششانس بودند چرا که برایشان مقطعی بود و زود جدا شدند، خیلیهای دیگر که عمرشان و زندگیشان بر پیروی از این فرد بکلی سوخت و از بین رفت.
چند روز پیش یکی از دوستان یک ویدیویی از همین آقای مذکور فرستاد که در ادامه میتوانید تماشا کنید:
فکر نکنیم که چقدر حرفهایش مسخره و پیش پا افتاده است. همین حرفهایی که الان مضحک هستند، در آن زمان برای جوانها بسیار جذاب بودند. حرف از «انیشتین»، آن هم با آن اتوریتهگی و مهم جلوه دادن او و چسباندنش به اعتقاد و ایدئولوژی خودش، حرف زدن از اعداد بزرگ(!) و ... اینها الان برای ما خیلی مسخره هستند. ما باید از خودمان بپرسیم «الان در دورهٔ ما معادل این حرفها چیست؟» چه حرفهایی هست که ما را مجذوب خود میکند، تحت تاثیر اعتبار و اتوریتهگی خود قرار میدهد و میخواهد عقل و خردمان را گول کند تا همینطور دربست آنها را بپذیریم؟ باید این سوالها را از خودمان بپرسیم. پیدا کردن روشهایی که اینگونه انسانها در زمانهای مختلف برای تحمیق دیگران استفاده میکنند تا با آنها همآوا شوند و گوسفندوار دنبالشان راه بیافتند یا هماعتقادشان شوند، معمولا کار سادهای نیست. باید ذهنی تیز و هوشیار داشت. باید خود و درون خود و ذهن و عملکردهایش را شناخت.
خوشبختانه عده زیادی از مخاطبان این سایت افراد جوان هستند و این را از صمیم قلبم میگویم که خوش به حالتان است اگر در همین سن کم، عقل و خردتان و ذهنتان را تیز، شفاف، هوشیار، و نقاد بار بیاورید. به هیچ بنی بشری خودتان را نسپارید. حتی به استاد بزرگی همچون استاد پانویس! حضرت عباسی یک سود بزرگ، باندازهٔ عمر عزیزتان خواهید کرد اگر همین الان و برای همیشه این قرار را با خودتان بگذارید که ذهنتان را همیشه کنجکاو و پرسشگر بار بیاورید و به هیچکس به چشم اتوریته نگاه نکنید، هیچکس!
عمر عزیزتان گوارایتان!